فروش پایان نامه روانشناسی : بعد اجتماعی کیفیت زندگی | ... | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بعد اجتماعی از جمله عوامل کلیدی در شکل دادن کیفیت زندگی است که تأثیر قابل توجهی بر احساسات اساساً اجتماعی مردم دارد. این بعد در سطح میانه مورد سنجش قرار می گیرد و شاخصهای آن تلفیقی از شاخصهای ذهنی و عینی کیفیت زندگی هستند. در صحبت از بعد اجتماعی کیفیت زندگی، معمولاً از ارزیابی کارکردی شهروندان سخن به میان میآید. به عبارت دیگر، وظیفه یا کاری که یک شهروند میتواند در اجتماع بر عهده بگیرد تأثیر مهمی بر کیفیت زندگیاش به جا میگذارد. هرچه نقش و کارکرد شهروندان در امور اجتماعی بیشتر باشد کیفیت زندگی آنها افزایش می یابد و در این جاست که معنا و مفهوم “شهروندی” عینیت یافته و ابعاد وجودی آن مشخص میشود.
بعد از استانداردهای شهروندی، دومین عامل تشکیل دهنده بعد اجتماعی کیفیت زندگی، منزلت نقشی افراد در جامعه است. منزلت نقشی با بهره گرفتن از “نظریه ویژگی های پایگاهی” مورد بررسی قرار می گیرد. طبق این نظریه، هر ویژگی که افراد را در “گروه های مبتنی بر انجام وظیفه” از یکدیگر متمایز کند، میتواند به عنوان عاملی در تفکیک پایگاه و منزلت نقشی افراد عمل کند (کورل، ۲۰۰۴: ۹۶). ویژگی های پایگاهی، با توجه به الگوهای فرهنگی و یا نوع کار درحال انجام تعیین میشوند. برای مثال، در فرهنگهایی که الگوهای مردسالارانه مسلط است، جنسیت می تواند به عنوان یک ویژگی پایگاهی عمل کرده و به مردان پایگاه و منزلت بیشتری نسبت به زنها اعطا کند. به همین شکل، هنگامی که در یک گروه مبتنی بر انجام وظیفه، کاری در حال انجام باشد که استفاده از ظرفیتهای عقلانی و محاسباتی را در حد بالا بطلبد، تحصیلات افراد می تواند به عنوان یک ویژگی پایگاهی وارد عمل شده و به افراد دارای تحصیلات بیشتر پایگاه بالاتری بدهد و به افراد دارای تحصیلات کمتر پایگاه پایین تر. وقتی یک ویژگی پایگاهی در گروه یا اجتماع از اهمیت زیادی برخوردار باشد، ارتباط آن ویژگی با ارزش یا شایستگی فرد حامل آن، انتظارات پنهانی را نسبت به عملکرد وی شکل می دهد. در نتیجه، از افرادی که دارای ویژگی پایگاهی با ارزش تری هستند یا از پایگاه بالاتری نسبت به سایرین برخوردارند انتظار عملکرد بهتری میرود. طبق اصول نظریه ویژگیهای پایگاهی، چنین افرادی در گروه:
فرایند مذکور سلسله مراتب پایگاهی گروه را شکل میدهد. در این سلسله مراتب، پلکانهای بالای نردبان متعلق به افراد دارای ویژگی های پایگاهی بالا است و پلکانهای پایین از آن افرادی است که از پایگاه اجتماعی پایینی برخوردارند. مجدداً، بر اساس نظریه ویژگیهای پایگاهی، افرادی که در گروه از پایگاه بالایی برخوردار باشند اغلب احساسات مثبتی نظیر احساس رضایت، غرور و شادکامی را تجربه می کنند و افرادی که دارای پایگاه پایینی باشند مجبور به تجربه احساسات منفی از قبیل حقارت، خشم و ناکامی هستند. به عبارت دیگر، کنش متقابل گروهی در اعضای پایگاه بالا احساسات مثبت و مبتنی بر همبستگی ایجاد می کند و در اعضای پایگاه پایین احساسات منفی مبتنی بر تضاد. بنابراین، اعضای پایگاه بالا قاعدتاً خوشحال تر و راضی تر از سایر اعضا هستند. به اعتقاد لواگلیا و هوزر (۱۹۹۶)، اعضای پایگاه بالا وقتی احساسات مثبت دریافت کنند، با تلاش برای جذب اعضای پایگاه پایین به گروه (دادن فرصت بیشتر به آنها برای اجراء ارائه ارزیابی بهتر نسبت به عملکرد آنها، اجازه تأثیرگذاری بیشتر) واکنش نشان می دهند. به همین شکل، اعضای پایگاه پایین وقتی احساسات منفی تجربه کنند با تلاش برای فاصله گرفتن از اعضای پایگاه بالا (اعطای فرصت کمتر برای اجرا، ارائه ارزیابی منفی نسبت به عملکرد، مقاومت در برابر تأثیرگذاری) از خود واکنش نشان می دهند. نتیجه این فرایند به گونه ای است که افراد پایگاه بالا مداوماً احساسات مثبت و افراد پایگاه پایین مداوماً احساسات منفی را تجربه می کنند (لواگلیا و هوزر، ۱۹۹۶).
بعقیده هورنکویست (۱۹۸۲) کیفیت زندگی دارای ابعاد پنجگانه زیر است:
۱- قلمرو فیزیکی شامل: سلامت بدن و فشار ناشی از بیماری خاص
۲- قلمرو روانی عاطفی شامل: احساس رضایت از زندگی یا احساس خوب بودن.
۳- قلمرو اجتماعی شامل: تماس اجتماعی و ارتباط مناسب با دیگران بطور عموم و با خانواده و همسر بطور ویژه.
۴- قلمرو رفتاری فعالیتی شامل: ظرفیت و پذیرش مراقبت از خود و انجام کار و فعالیت و حرکت.
۵- قلمرو مادی شامل: وضعیت اقتصادی و مالی فرد.
تمامی این ابعاد به یکدیگر مرتبط هستند و بروز اختلال در هر یک بر سایر جنبه ها اثر می گذارد. مثلاً کاهش توانایی انجام کار با اضطراب و افسردگی همراه است و این بر وضعیت اجتماعی و معنوی تأثیر می گذارد(هورنکویست، ۱۹۸۲: ۱۲۳).
فلانگان(به نقل از آندرسون و بارک هارد، ۱۹۹۹) پنج حیطه در گروه بندی کیفیت زندگی مطرح می کند:
– خوب بودن فیزیکی و مادی شامل رفاه مادی و تأمین مالی بهداشتی و شخصی.
– ارتباط با سایرین مثل: ارتباط با همسر، داشتن و اضافه کردن فرزندان، ارتباط با والدین، خویشان و سایر بستگان و دوستان.
– فعالیتهای جمعی و اجتماعی از قبیل: فعالیتهایی در رابطه با کمک یا تشویق سایر مردم، فعالیتهایی در رابطه با نیروهای نظامی محلی یا ملی.
– تکامل فردی و آشکار سازی شخصیت مثل: تکامل عقلانی، درک فردی و برنامه ریزی، خلاقیت و ابراز وجود و سرگرمی.
– اجتماعی شدن از قبیل فعالیتهایی فعال سرگرم کننده قابل مشاهده و عملی.
اکثر متخصصین و صاحبنظران معتقدند که به طور کلی کیفیت زندگی دارای چهار، پنج بعد پذیرفته شده است:
۱- فیزیکی، ۲- روانی، ۳- اجتماعی،
۴- جسمی(نشانههای مربوط به بیماری و درمان)، ۵- روحی.
بعد فیزیکی بیشتر از سایر ابعاد، معیارهای اندازهگیری نتایج را نشان می دهد، سؤالات مربوط به بعد فیزیکی عبارتند از سؤالات درباره قدرت، انرژی، توانائی برای انجام فعالیتهای روزمره زندگی. شایعترین نشانههای روانی که مطالعه میشود، عبارتند از: اضطراب، افسردگی و ترس. احساس بهتر بودن از لحاظ اجتماعی به کیفیت و چگونگی ارتباطات افراد با خانواده، دوستان، همکاران و اجتماع اشاره دارد. بعد جسمی به علائم بیماری و عوارض جانبی درمان اشاره دارد. در حالیکه احساس بهتر بودن از لحاظ روحی به این مفهوم اشاره دارد که زندگی هر کس هدف و معنایی دارد(رخشنده رو و غفاری، ۱۳۸۶: ۷۵).
زان کیفیت زندگی را مفهومی چند بعدی توصیف نموده و معتقد است می توان آنرا به روش عینی و ذهنی اندازه گیری کرد. ابعاد کیفیت زندگی به عواملی نظیر رضایت از زندگی، کارکرد اجتماعی، اقتصادی و… تقسیم کرده است که طبق این مدل کیفیت زندگی تحت تأثیر سن، محیط، فرهنگ، موقعیت اجتماعی ، سلامت و خصوصیات شخصی فرد قرار می گیرد(کینگ و هینوس،۱۹۹۵: ۱۷۷ به نقل از:شیر افکن،۱۳۸۷: ۲۸)
رویکردهای ذهنی در مقابل رویکردهای عینی: تلاشهای اولیه برای تعریف و سنجش کیفیت زندگی، بوسیله رویکردهایی با شاخصهای عینی اجتماعی– اقتصادی بررسی میشد. مطالعات در دهه ۱۹۷۰ نشان دادند که سنجش عینی شرایط زندگی افراد را از لحاظ ذهنی مورد ارزیابی قرار دادند. از میان این مطالعات، پژوهش مهمی بوسیله آندروس و وایت نی، کمپل و همکارانش در زمینه کیفیت زندگی انجام شد که منجر به جهت گیریهای مجدد در ارتباط با سنجشهای ذهنی شد.استفاده متداول شاخصهای اقتصادی به عنوان ارزیابی ملی کیفیت زندگی باعث ایجاد چالشهایی شد و مطالعات تمرکز بیشتری به سمت پاسخهای ذهنی پیدا کردند. این مطالعات که گاهی از آنها به عنوان شاخصهای اجتماعی آمریکایی اشاره می شودمفاهیمی همچون شادکامی، رضایت از زندگی و خوشبختی را در بر می گیرد و سعی شد که سنجش اینها در یک سطح جمعیتی انجام شود. مثالهایی از دو نوع متفاوت شاخص های اجتماعی عینی و ذهنی در جدول ذیل نشان داده می شود.
جدول ۲-۶- شاخصهای اجتماعی عینی و ذهنی (راپلی، ۲۰۰۳؛ ۱۰)
امروزه کم و بیش یک آگاهی پیرامون نیاز به ترکیب جنبه های عینی و ذهنی کیفیت زندگی احساس می شود، برای مثال یک واحد تحقیق بین المللی به نام یورو مدل استفاده از شاخصهای اجتماعی را بنا نهاد. این تیم متشکل از ۱۹ کشور اروپایی می باشد و دادههای مقایسهای در زمینه شرایط زندگی را جمع آوری و هر دو بعد ذهنی و عینی را در نظر میگیرد. از نظر بعضی از محققان، زمانیکه بحث پیرامون تجربه یا احساس افراد از چگونگی زندگی آنها معیار اصلی می باشد، رویکردهای ذهنی کیفیت زندگی اعتبار بیشتری دارد. این دیدگاه بعضی اوقات بر آرمانگرایی یا پست مدرنیسم مبتنی میباشد که واقعیت یا عینیت فراتر از تجریه ذهنی ما از دنیا وجود ندارد و کیفیت زندگی ارزشهای ذهنی مورد نظر افراد را انعکاس میدهد. اسکالوک بیان میدارد که در این حوزه توافقی بر سر این موضوع وجود دارد که کیفیت زندگی ماهیتاً ذهنی است. این دیدگاه چارچوب این حوزه خاص از تحقیق را مشخص می کند. بنا به دلایل معنوی و اخلاقی بعضی از پژوهشگران بر این عقیده میباشند که فقدان رابطه عینی و ذهنی کیفیت زندگی دلیلی برای نادیده گرفتن شرایط عینی نمیباشد بلکه برای حفظ آنها میباشد.
در ارتباط با مهمترین ابعاد کیفیت زندگی مطالعاتی انجام گرفته است که در ذیل بیان می شود:
– اسکالوک هشت بعد اصلی را در مدل پیشنهادیاش بیان می کند، او ۱۲۵ شاخص را در ۱۶ مطالعه انجام گرفته در دهه ۱۹۹۰بررسی کرده و دریافته است که ۷۴٫۴ درصد این شاخص ها مربوط به این ۸ بعد اصلی می باشد.
– کیت بر اساس مدل پیشنهادی اسکولاک از ۶ بعد نام برده و آنها را گسترش داده است.
– سازمان بهداشت جهانی نیز ترکیبی از ۶ بعد را بیان نموده است که در نهایت در چهار بعد اصلی جمعبندی می شود.
– هاگرتی[۱۰] و همکارانش بر اساس یک بررسی از۲۲ تا از شاخص های کیفیت زندگی در جهان ۷ بعد را پیشنهاد نمودند که اینها به عنوان مقدمه ای بر تشخیص تجربی و نظری به سوی بعد ساختاری کیفیت زندگی توسعه داده شدند. در حالیکه این ابعاد به عنوان ابعاد کلی برای همه کشورها در نظرگرفته شدند، آنها ابعاد دیگری را نیز با توجه به شرایط خاص بعضی از جمعیت ها در نظر گرفتند به طور مثال “فراغت” در اقتصادهای سرمایه داری پیشرفته و “مشارکت سیاسی” را در کشورهای دموکراتیک اصلاح طلب پیشنهاد نمودند. آنها این ۷ بعد اصلی را بر اساس بررسیای که از ۲۷ تعریف کیفیت زندگی انجام دادند و نیز یافتههایشان از پرسشهایی که از مردم در مورد ابعاد مهم زندگیشان پرسیدهاند، تعیین کردند.
جدول ۲-۷- ابعاد کیفیت زندگی بر اساس نظریات گوناگون
Felce(1996) , Schalock(2000),P.118, World Health organizationQOL definition(1993), Hagerty et al (2001),pp.74-75, Cummins(1997)
کومینس(۱۹۹۶؛ به نقل از ماهر، ۱۹۹۶) ۲۷ تعریف از کیفیت زندگی را مرور کرد، و ۷ حیطه شامل: بهزیستی عاطفی در ۸۵%، سلامتی در ۷۰%، صمیمیت در ۷۰% ، بهزیستی روانی در ۵۹% ، بهره وری در ۵۶%، امنیت در ۲۲%، و رابطه اجتماعی را در ۳۰% از تعاریف کیفیت زندگی یافت.
ویسینگ و وان دان(به نقل از زنجانی طبسی ،۱۳۸۳)، کیفیت زندگی را یک سازه بهزیستی روانشناختی کلی معرفی کردند که بوسیله «احساس انسجام و پیوستگی» در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلی از زندگی، مشخص و اندازه گیری می شود. آنان تأکید کردند که بهزیستی روانی، سازهای چند بعدی است و به صورتهای زیر بروز می کند:
۱- عاطفه: احساسات مثبت،
۲- شناخت: زندگی قابل درک و کنترل،
۳- رفتار: علاقه به کار و فعالیت،
۴- خودپنداره: توانایی اثبات خویشتن،
۵- روابط بین فردی: تعامل اجتماعی بروز می کند.
ریف(۱۹۸۹) کیفیت زندگی را شامل شش مؤلفه پذیرش خود، هدف داشتن در زندگی، رشد شخصی، تسلط بر محیط، خود مختاری، و روابط مثبت با دیگران می داند(ریف و سینگر،۱۹۹۸).
(منبع : ریف و سینگر،۱۹۹۸)
شکل(۲-۱): مؤلفه های کیفیت زندگی
۱- پذیرش خود: به معنای احترام به نفس بر اساس آگاهی از نقاط قوت و ضعف خود است.
۲- هدف داشتن در زندگی: روشن ترین نظریه در مورد هدف داشتن در زندگی از فرانکل است. فرانکل(۱۹۹۲) سالهای سختی را در اردوگاه نازیها گذراند. او در طول این سالها به دلیل داشتن هدف زنده ماند. با بهره گرفتن از هدف در زندگی، افراد می توانند در مقابل سختیها و رنجها پایداری و مقاومت کنند.
۳- رشد شخصی: بصورت شکوفا ساختن کلیه نیروها و استعدادهای خود و بدست آوردن توانایی های جدید که مستلزم روبروشدن با شرایط سخت و مشکلات است حاصل می شود.
۴- تسلط بر محیط: یکی دیگر از مؤلفه های کیفیت زندگی تحت کنترل داشتن جهان پیرامون است. یعنی فرد باید بتواند تا حد زیادی بر زندگی و محیط اطراف خود تسلط داشته باشد. این کار در گرو آن است که فرد محیط را مطابق خصوصیات و نیازهای فردی خود شکل دهد و بتواند آن را به همان شکل نگه دارد. کنترل در زندگی، چالشی است که انسان تا آخر عمر با آن روبروست. این جنبه از کیفیت زندگی بر این نکته تأکید دارد که، برای ایجاد و حفظ محیط کار و خانوادگی مطلوب هر شخصی، همواره به نیروی خلاقهای احتیاج است.
۵- خود مختاری: به این معنا که فرد بتواند بر اساس معیارها و عقاید خویش عمل و زندگی کند، حتی اگر بر خلاف عقاید و رسوم پذیرفته شده در جامعه باشد.
۶- روابط مثبت با دیگران: عبارت است از توانایی برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران و اشتیاق برای برقراری چنین رابطه ای و نیز عشق ورزیدن به دیگران. این جنبه اجتماعی- ارتباطی، در برگیرندهی بالا و پایین شدنهای روابط و تعاملات اجتماعی و بین فردی است. به این معنا که روابط می تواند از یک رابطه ی شدیداً عاشقانه و صمیمی تا روابطی پر از مشکل و ناراحتی در نوسان باشد.
ملاک های فوق با کنش وری مثبت از قبیل رضایت از زندگی رابطه مثبت و با کنش وری هایی از قبیل افسردگی رابطه منفی نشان می دهد(ریف و سینگر،۱۹۹۸). علاوه بر این، معیارهای موردنظر با بهزیستی زیست شناختی نیز رابطه نشان می دهند(ریف و سینگر،۲۰۰۲: ۱۵۴).
مؤلفه های کیفیت زندگی بر اساس ارزش های فردی و اجتماعی و ملی تعریف می شوند. شکی نیست که واقعیت ها و شرایط عینی جامعه و وضعیت مادی زندگی فرد نیز در آن نقش تعیین کننده دارند(خوارزمی،۱۳۸۶: ۹۸).
۲-۱-۱-۴- دیدگاه های نظری مربوط به کیفیت زندگی
تئوریهای کیفیت زندگی هرکدام تلاش میکنند فرآیندهای شناختی، احساسی و نمادین که از طریق آنها افراد، کیفیت زندگی خود را ارزیابی، تعیین و تجربه می کنند را توصیف نمایند. اما هریک از این تئوریها توجه به عوامل موثر بر کیفیت زندگی با یکدیگر تفاوت دارند. برای مثال، نظریههای روانشناختی بر برآوردن نیازهای اولیه انسان تأکید میکنند، در حالی که نظریات اقتصادی اختصاص منابع مالی محدود را بر اساس اصول عقلانی در تعیین کیفیت زندگی حائز اهمیت میدانند و نظرات جامعه شناسی بر اهمیت روابط در کیفیت زندگی پای می فشارند(ربانی خوراسگانی، ۱۳۸۵: ۴۶) با این وجود دیوید اسمیت معتقد است که همان میزانی که انسانها نیازهای مشترک دارند، نوعی اتفاق نظر نیز در مورد معیارهای کیفیت زندگی بوجود می آید.(فیشلر، ۱۳۸۱: ۲۲).
در اینجا برای بر شمردن رویکردهای نظری مربوط به کیفیت زندگی به نظریاتی اشاره می کنیم که از دیدگاههای مختلف به موضوع مورد مطالعه اشاره کردهاند و در نهایت سعی در تدوین چارچوب نظری تحقیق خواهیم نمود.
– نظریه نیازها
نیازهای انسانی و تعریف و تحدید بار معنایی آن یکی از دغدغه های اندیشه ورزان در طول تاریخ بوده است و در این باره می توان به هزاران سال اندیشه مکتوب بشری بازگشت. اما طرح آرای متأخر میتواند ما را از معلول گویی باز دارد. فن هرمان در سال ۱۸۳۲ نیاز را «احساس یک کمبود، همراه با کوشش در جهت بر طرف کردن آن» تعریف می کند(رفیع پور،۱۳۶۵: ۱۴).
از هر منظر که بنگریم، رضایت با نیاز ارتباط ارگانیکی دارد. تا نیازی نباشد، یا مطرح نشود و با وجود و طرح خود به دنبال برآوردن آن حرکتی، تلاشی و کوششی انجام نپذیرد، مقوله رضایت نمیتواند مطرح باشد (محسنی، ۱۳۷۹: ۱۱)
بنابر این رضایتمندی از زندگی بیانگر میزان برآورده شدن و ارضای تمایلات و نیازهای اساسی انسانها است و از این طریق مفهوم رضامندی با مفهوم نیاز مرتبط می شود. به همین جهت می توان گفت: رضامندی از زندگی یکی از واکنشهای اساسی انسان در برابر امکانات زندگی است که انگیزشها، نیازها، انتظارات و آرمانهای او ناشی می شود. از این رو، رضامندی نسبی بوده و در افراد مختلف متفاوت است(سلیمانی،۱۳۷۳: ۳۸)
نیاز را میتوان احساس فقدان یا حرمانی دانست که به یک موجود زنده (مخصوصاً انسان دارای آگاهی) به جهت آن که در جریان تحقق اهدافش خود را فاقد چیزی می بیند، دست میدهد. این احساس میتواند موجب تمایل به هر آنچه میشود که امکان ارضای نیاز را فراهم می سازد و یا حالت موجودی است که از خارج و در برابر آنچه در جریان تحقق اهدافش کم دارد، به او نگریسته می شود، در این معنی ممکن است فردی دارای نیازهایی باشد بدون آنکه از آن خبر یا آگاهی داشته باشد(بیرو، ۱۳۶۶: ۲۴۲).
اما برای نیاز نمی توان حدی قائل شد، چرا که انسان دارای تمنیات بی پایان و توانایی های بالقوه بسیار متنوعی است، توانایی هایی که در بستر زندگی اجتماعی شکل گرفته و بالفعل می شوند. از این رو، نیازها بر حسب شرایط زمانی و مکانی، مراحل رشد و توسعه جامعه وضعیت فنی و تکنولوژیک میزان تحول در سطوح شهرنشینی و عوامل بسیار دیگر، تنوع می پذیرد. به لحاظ طبیعی، انسان از هنگام تولد برای بقا و رفع نیازهای خود محتاج دیگران است. این احتیاج تنها شامل رفع نیازهایی از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن نمی شود. بلکه از یک سو نیازهای دیگری نیز وجود داردکه فرد ناگزیر از روابط اجتماعی است و بدون آن قادر به زندگی ورفع نیازهای خود نخواهد بود و از سوی دیگر، روابط اجتماعی، خود نیازهای دیگری را برای فرد و جامعه شکل می دهد. بدین معنی که در جریان تعاملات اجتماعی و در پی مقایسههای اجتماعی، خواستههای جدیدی در انسان پدید میآید. از این رو، طبیعی است که با گسترش روابط و تعاملات اجتماعی و به عبارتی با پیچیده شدن جوامع بشری و افزایش سطح روابط، زندگی اجتماعی در مقایسه با گذشته ابعاد بیشتری بگیرد. (رفیع پور، ۱۳۶۵: ۱۶)
از این رو در سنجش کیفیت زندگی ضروری است ابعاد گوناگونی را مورد توجه قرار داد، ابعادی که هریک متأثر از بخشی از نیازهای اساسی انسان دارد، توجه به نظریههای نیاز ضروری می کند. در این زمینه، نظریه نیاز آبراهام مازلو مبنای بسیاری از مباحث قرار گرفته است.
آبراهام مازلو
دسته بندی او از نیازهای اساسی انسان برای تعیین نیازهای اصلی در قلمروهای مختلف زندگی مکرر به کار گرفته شده است. مازلو بر آن بود که در تمامی انسانها گرایش برای تحقق خود هست… انگیزه آدمی، نیازهایی مشترک و نظری است که در سلسله مراتبی از نیرومندترین تا ضعیف ترین نیاز قرار می گیرد.(محسنی و صالحی، ۱۳۸۱: ۱۴)
بر همین اساس او معتقد بود که نیاز، پیشنیاز، نیاز دیگری است و برای پاسخگویی به نیازهای بالاتر باید نیازهای پایین برآورده شود تا فرد در نهایت به تحقق خویشتن و خود شکوفایی نایل شود. این نیازها در پنج گروه دسته بندی می شوند:
۱- نیازهای فیزیولوژیک ۲- نیازبه ایمنی ۳- نیازهای اجتماعی
۴- نیاز به احترام یا صیانت ذات ۵- نیاز به خود شکوفایی (مازلو،۱۳۶۷: ۷۳)
نیازهای فیزیولوژیک: نیازهایی هستند که برای ارگانیسم ضروری قلمداد می شوند. مازلو معتقد است این نیازها هنگامی اهمیت خود را در پویایی جاری فرد از دست می دهند که ارضا شوند. تنها نیازهای ارضا نشده بر ارگانیزم مسلط می شوند تا آن را سازمان بندی می کنند.(مازلو، ۱۳۶۷: ۷۴)
نیاز به ایمنی: اگر نیازهای قبل در حد مقبول و نسبتاً خوبی ارضا نشوند، مجموعه نیازهای جدیدی شکل می گیرند که مازلو با عنوان ایمنی از آنها یاد کرده است. وی این مجموعه را شامل: «امنیت، ثبات، وابستگی، حمایت، رهایی از ترس، رهایی از نگرانی و آشفتگی، نیاز به سازمان، نظم، قانون، محدودیت و داشتن حامی مقتدر» می داند(همان: ۷۵).
او بر آن بود که ترس از بی قانونی، بی نظمی، آشوب و هرج و مرج و پوچ گرایی، نیازهای متعالی را واپس می زند و توجه به نیازهای ایمنی را غلبه می بخشد(همان:۷۹)
نیازهای اجتماعی: با برآورده شدن نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی در سطح نسبتاً خوب، نیازهای عشق و محبت و تعلق غلبه مییابد. در این وضعیت، شخص برخلاف گذشته به شدت غیاب دوستان، معشوق، همسر و یا فرزندان را احساس خواهد کرد. او تشنه روابط عاطفی با مردم به طور کلی، یعنی داشتن جایگاهی در گروه یا خانوادهاش خواهد بود. (همان: ۸۰)
بر همین اساس او به اهمیت قلمرو زیست، قوم و قبیله و خویشاوندان، همقطاران، طبقه، گروه همکاران و آشنایان در شکل دادن و پاسخ به این نیازها و ایجاد تعلقات اجتماعی در فرد، تأکید میکند و حتی شکل گرفتن گروه های غیررسمی و انجمن های عمومی را ناشی از نیاز به چیرگی بر احساسات ناشی از خود بیگانگی، غربت و بی همدمی، کم رنگ شدن روابط سنتی، پراکندگی خانوادهها، شکاف بین نسلها، رشد شهر نشینی و محو صمیمیت روستایی و در نتیجه نیاز به تعلق به گروه های دارای روابط نخستین و عاطفی عمیق دانسته است.
نیاز به احترام یا صیانت ذات: فرد در یک ارزشیابی از خود در دو مجموعه فرعی طبقه بندی میشود: الف) تمایل به قدرت، موفقیت، کتابت، سیادت، شایستگی، اعتماد در رویارویی با جهان و استقلال و آزادی ب) تمایل به اعتبار و حیثیت، مقام، شهرت و افتخار، برتری به معروفیت، توجه به اهمیت اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لیاقت، کفایت و مفید و موثر بودن در جهان منتهی خواهد شد. اما بی اعتنایی به این نیازها موجب احساساتی از قبیل حقارت، ضعف و درماندگی می شود(همان).
نیاز به خود شکوفایی: با برآورده شدن نیازهای پیش گفته، به زودی بی قراری و نارضایتی دیگری به وجود خواهد آمد و این نارضایتی، نیازی را شکل می دهد که گرایش به شکوفا شدن آن چیزی دارد که بالقوه در فرد وجود دارد. مازلو این گرایش را تمایل «نسبت به تکوین تدریجی آنچه که ویژگی فردی شخص ایجاب می کند، و شدت هر آنچه که شدت شایستگی شدنش را دارد» تعبیر میکند (همان: ۸۳) که ظهور آن معمولاً به ارضای نیازهای قبلی (فیزیولوژیکی، ایمنی، عاطفی و نیاز به احترام) بستگی دارد.
همانطور که ملاحظه می شود، مازلو بین نیازهای جسمانی و روانی تمایز قائل می شود، هر چند بین آنها ارتباط می یابد. بر این نظریه، نقدهای بسیاری وارد شد. مهمترین نقد آن بود که لزوماً رفع نیازهای فردی همیشه از چنین نظم معقولی تبعیت نمی کند. در یک خانواده فقیر ممکن است هنگام مصرف یک مال باد آورده تهیه یک خوراک اشرافی یا تلویزیون بزرگ را بر رفع نیازهای اساسی خود ترجیح دهد. ممکن است اولویت های شخصی افراد تابع برخی ضروریات که آشکارترین آنها بقا است باشد، ولی حتی در چنین حالتی این امکان وجود دارد که زندگی را فدای اهداف متعالی کنند. آلن بیرو نیز هر چند بر آن است که معمولاً بین نیازهای جسمانی و زیستی از یک طرف و نیازهای روانی و روانشناختی از طرف دیگر، تمایز قائل می شوند. لیک باید نیازهای ناشی از زندگی در جامعه و نیازهایی را که نظم معقول نیازها بر اساس آن چه مازلو بیان کرده است پیش نرود. بر این مبنا او علاوه بر نیاز به آموزش و پرورش، نیاز به پدیدههای نو و نوآوری، نیاز به فرارفتن از چارچوب نیازهای مادی، نیاز به محیطی اجتماعی- فرهنگی و نیاز به احراز مسئولیت نیز اشاره میکند که ترتیب و ترتبی بر آن حاکم نیست (بیرو، ۱۳۶۶: ۲۴۳).
با توجه به تئوری سلسله مراتب نیازهای مازلو که در مباحث مربوط به کیفیت زندگی اهمیت مییابد. سلسله مراتب نیازهای مازلو را میتوان به صورت یک هرم در نظر گرفت که در آن نیازهای فیزیولوژیکی همچون نیاز به آب، غذا، خواب، میل جنسی و، دفع و… در قاعده هرم قرار دارند و نیاز به خودشکوفایی در رأس این هرم میباشد. بین نیازهای فیزیولوژیکی موجود در قاعده هرم و نیاز به خود شکوفایی که در رأس قرار دارد، نیازهای دیگری- به ترتیب صعودی- نیز وجود دارد که عبارتند از نیازهای مربوط به تعلق و عشق، نیازهای مربوط به احترام و عزت نفس، نیازهای شناختی و نیازهای ذوقی و زیبا شناختی. به عقیده مازلو، نیازهایی که در قاعده هرم قرار دارند باید قبل از نیازهایی که در قسمت فوقانی هرم می باشند، ارضا شوند بنابر این نیازهای دیگر یعنی نیاز به تعلق و عشق، نیاز به عزت نفس و…. نیازهای شناختی و نیازهای ذوقی را مورد نظر قرار داد، که در این صورت بحث در مورد نیاز به خود شکوفایی معنی و مفهومی نخواهد داشت.(اقلیما، ۱۳۸۲: ۵۰)
سرجی: سرجی دیدگاه توسعه یافتهای از نظریه مازلو در ارتباط با کیفیت زندگی ارائه داده است. او میگوید در جوامع توسعه یافته، افراد در این جوامع در مراتب بالاتر از نیازها اقناع میشوند. ولی برعکس در جوامع کمتر توسعه یافته افراد در مراتب پایین تر نیازها اقناع میشوند. کیفیت زندگی نیز با توجه به اینکه افراد یک جامعه مشخص، در کدام یک از سطوح مختلف این نیازها سلسله مراتب ارضاع و اقناع میشوند تعریف میشود. بنابر این هرچه افراد یک جامعه از برآورده شدن نیازهایشان رضایت بیشتری داشته باشند. کیفیت زندگی جامعه نیز بالاتر است، حال ممکن است به این نیازها در جوامع دیگر نیز پاسخ داده شود ولی افراد آن جامعه در سطوح بالاتری اقناع شوند، که در نتیجه احساس رضایت و کیفیت زندگی کمتری خواهند داشت. سرجی همچنین بیان میدارد که نهادها برای رفع نیازهای انسان و بالا بردن کیفیت زندگی جامعه طراحی شده اند(سرجی، ۱۹۸۶: ۳۱ به نقل از فرخوندی،۱۳۸۸: ۴۶)
اینگلهارت: بر اساس نظر اینگلهارت آرزوهای شخص به طور طبیعی با وضعیت او تطابق مییابند و بدینوسیله سطح رضایت فرد از زندگی و احساس خوشبختی افزایش می یابد. به نظر وی رضایت ذهنی فرد از هر جنبه خاص از زندگی بازتاب شکاف بین سطح آرزوی او و وضعیت عینی وی است. از نظر او چیزی با ارزش است که کمیاب باشد و فرد احساس نارضایتی به دنبال آن می رود. و زمانی که به خواستهای ارزشمند میرسند، احساس خوشبختی و رضایت میکنند. لیکن این احساس سعادت ذهنی ذاتاً زودگذر است. درکوتاه مدت ممکن است آنچه شما بدست آورده اید موجب سرخوشی شود، اما در بلند مدت این طور نیست زیرا اگر این گونه بود فعالیتهای هدفمند متوقف میشد. پس از مدتی، مردم آنچه را دارند بدیهی پنداشته، زیاده خواهی می کنند و یا اینکه وقتی به نقطه اشباع میرسند، بدنبال سایر خواسته ها می روند. درصورتی که خواسته های معینی مدتهای مدیدی ارضاء شده باشند، مردم بهای کمی به آنها داده، متوجه خواسته های دیگری می شوند. احساس خوشبختی در دراز مدت تداوم ندارد زیرا احساس سعادت بازتاب توازن میان آرزوهای شخص و وضعیت او
[شنبه 1399-09-15] [ 09:01:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|