کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل
کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل







مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



آخرین مطالب


  • دانلود مطالب پژوهشی در مورد بررسی رابطه امیدواری و سبک های اسنادی با بهزیستی روانشناختی دانش آموزان مقطع ...
  • منابع تحقیقاتی برای نگارش مقاله استخراج و تجزیه کمی و کیفی اسانس اکسشن‌های مختلف Achillea filipendula- ...
  • تجمل گرایی در لغت:پایان نامه درمورد تجمل گرایی
  • پایان نامه روانشناسی در مورد : نظریه ملانی کلاین[۱]
  • پایان نامه ارشد : نیازهای بنیادین روان‌شناختی
  • دانلود پایان نامه درباره نظریه پردازان مبادله
  • شکایت از واحد‌های دولتی//پایان نامه آلودگی هوا
  • تپایان نامه درباره اخیرات پروژه
  • خواص بلور فوتونی دوبعدی متشکل از استوانه‌هایی با پوشش فراماده در ...
  • ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره شرح مشکلات دیوان خاقانی( هفت ترکیب بند بلند شرح نشده ...
  • دانلود پایان نامه با موضوع صنعت مواد
  • راهنمای نگارش پایان نامه درباره بررسی روایی و اعتبار آزمون دروس زیست شناسی و ادبیات-فارسی در ...
  • فروش پایان نامه : یادگیری خودتنظیمی
  • دانلود مطالب پژوهشی با موضوع مداخلات اجتماعی دراحیاء بافت فرسوده شهری- فایل ۱۱
  • بررسی رابطه بین شایستگی عاطفی- اجتماعی اعضای هیأت علمی و ...
  • پایان نامه رشته روانشناسی در مورد : استرس، علائم و تأثیرات آن
  • دانلود پایان نامه درباره خودمختاری و آزادی
  • مقاله : علائم و نشانه‌های دروغگو
  • نقش فرهنگ کیفیت در استقرار مدیریت دانش در دانشگاه های پیام نوراستان مرکزی- قسمت ۲
  • پایان نامه حقوق دریاها/:عهدنامه‌های سازمان دریانوردی
  • منابع تحقیقاتی برای نگارش مقاله چالش های تجاری سازی محصولات با فناوری بالا مورد مطالعه صنعت نانومواد و ...
  • بررسی زبان شناختی لهجه رفسنجان۹۲- فایل ۴۴
  • نپایان نامه با موضوع انو نقره
  • بررسی جرم تهدید در قوانین کیفری ایران- قسمت ۸
  • شناسایی و رتبه بندی موانع استقرار سیستم حسابداری تعهدی در دانشگاه علوم پزشکی کاشان- قسمت ۵۲
  • پروژه های پژوهشی در مورد تئوری ظاهر در حقوق خصوصی ایران- فایل ۲۵
  • طرح های پژوهشی دانشگاه ها با موضوع قواعد تفسیر در منهج الصادقین- فایل ۷
  • بدانلود پایان نامه ودجه ریزی
  • بررسی رابطه بین ارزشهای فرهنگی و بازاریابی دهان به دهان ...
  • تحقیقات انجام شده در مورد : مفاهیم نظری و ویژگی‌های ساختاری انیمیشن تعاملی(در ارتباط با مخاطب-تماشاگر)
  • پژوهش های پیشین با موضوع تلفیق-تکنیک-تحلیل-پوششی-داده‌ها-DEA-با-کارت-امتیازی-متوازن-BSC-برای-ارزیابی-و-مقایسه-عملکرد-شعب-بانک-تجارت- فایل ۲
  • پایان نامه در مورد : اثربخشی آموزش مهارتهای اجتماعی بر سازگاری و نگرش صمیمانه دختران با ...
  • قپایان نامه در مورد وانین شرعی
  • بررسی شاخص‌ها و ویژگی‌های غزل انقلاب اسلامی در آثار شاعران معاصر قادر طهماسبی(‌فرید)، علی رضا قزوه، مرتضی امیری‌اسفندقه و غلامرضا کافی- قسمت ۲۳
  • مقاله : مفهوم عملکرد تحصیلی
  • مطالب پایان نامه ها درباره :نقش و کارکرد حجت های الهی در زندگی انسان از منظر ...
  • راهنمای نگارش مقاله درباره انتقال عامل نسخه برداری WDREB2 به گندم با استفاده از ...
  • اپایان نامه درباره ستملاک
  • دانلود فایل ها در مورد پایان نامه حسابداری ۴- فایل ۱۴
  • فروش اینترنتی فایل پایان نامه مهارت های زندگی
  • ارتکاب فعل زیانبار:/پایان نامه ضررهای جمعی
  • بررسی شرایط و آثار مرابحه در حقوق ایران با تأکید بر بانکداری اسلامی- قسمت ۱۶
  • نوجویی و آمادگی اعتیاد
  • فروش اینترنتی فایل پایان نامه نظریه آسیب شناسی روانی رفتار در مانی عقلانی-هیجانی
  • دانلود مقالات و پایان نامه ها در مورد بررسی احکام و مصادیق نفقه در فقه اسلامی- فایل ۲
  • ادانلود پایان نامه با موضوع رزش افزوده اقتصادی(EVA)
  • پژوهش های انجام شده در رابطه با تاثیر فرم کالبدی بر کیفیت زندگی مطالعه موردی شهر ساری- فایل ۲۷
  • نگاهی به پایان نامه های انجام شده درباره : مقایسه فعالیت بدنی، ترکیب بدن و آمادگی جسمانی دختران دبیرستانی مدارس
  • لذات معنوی ۹۱
  • پایان نامه ویژگی‌های نظری استرس زدایی مبتنی بر ذهن آگاهی




  • جستجو




     
      دانلود پایان نامه : تفاوت­های بین انواع فرعی تشخیصی ...

    مطالعات دریافته­اند که نوع فرعی تعمیم­یافته هراس اجتماعی و APD با سطوح بالای اضطراب اجتماعی، کارکرد روانی اجتماعی کلی ضعیف، آسیب­شناسی کلّی بیشتر، اضطراب صفت بالا، و افسردگی مرتبط هستند ( به طور مثال، بون[۱] و همکاران، ۱۹۹۹؛ براون و همکاران، ۱۹۹۵؛ هربرت و همکاران، ۱۹۹۲؛ هولت و همکاران، ۱۹۹۲؛ تران[۲] و چمبلس[۳]، ۱۹۹۵؛ ترنر و همکاران، ۱۹۹۲). بنابراین، پیشنهاد شده است که این تشخیص­ها ممکن است که صرفاً تجلّی­های شدیدتر اضطرب اجتماعی را به طور فزاینده­ای بازنمایی کند که در پیوستاری از هراس اجتماعی خاص (غیرتعمیم­یافته) تا هراس اجتماعی تعمیم­یافته بدون APD ، و تا هراس اجتماعی تعمیم­یافته با APD قرار دارد (هافمن، a2000،؛ مک نیل، ۲۰۰۱). به هر حال، مطالعات دیگر پیشنهاد می­ کنند که تمام تفاوت­های بین این گروه­بندی­های تشخیصی به آسانی توسط شدت اضطراب اجتماعی نمی­تواند تبیین شود. این مطالعات، تفاوت گزارش­شده بین انواع فرعی تشخیصی را علاوه بر شدت بالینی، در تعدادی از متغیرهای مهم از جمله شیوع، ویژگی­های جمعیت­شناختی، ویژگی­های تحولی، پاسخ روانی فیزیولوژیکی طی مواجهه و پاسخ به درمان گزارش کرده­اند (هافمن، هنریچز[۴]، و مسکوویچ، ۲۰۰۴) که در ادامه به طور مختصر آن­ها را مرور می­کنیم.

     

    مقاله - متن کامل - پایان نامه

     

     

     

    ۲-۱۱-۲-۱: تفاوت بین انواع فرعی تشخیص بر اساس شیوع

     

    بدون توجه به تفاوت در تعاریف عملیاتی GSP در بین مطالعات، پیشینه پژوهشی گزارش می­ کند که حداقل ۵۰% افراد دارای هراس اجتماعی، ملاک­های آن را برآورده می­ کنند. برای مثال، مانوزا[۵] و همکاران (۱۹۹۵) با ۱۲۹ بیمار دارای هراس اجتماعی مصاحبه کردند و تشخیص دادند که ۵۲% از آنها تشخیص GSP و ۴۸% آنها تشخیص NGSP دارند. به همین ترتیب، براون و همکاران (۱۹۹۵) که با ۱۰۸ بیمار دارای هراس اجتماعی مصاحبه کردند، دریافتند که ۳/۵۹% (۶۴=n) ملاک­های GSP (با و بدون APD) را برآورده کردند؛ ۹/۳۸% (۴۲=n) در NGSP  طبقه ­بندی شدند و تنها ۴/۷% (۸=n) به گروه فرعی”مجزا”ی هراس اجتماعی اختصاص داده شدند. این نتایج از ترس­های اساسی افراد مستقل بود. برای مثال، افراد دارای ترس اساسی صحبت­کردن در جمع، در بین طبقات به نسبت بازنمایی شدند. استین و همکاران (۱۹۹۶) ۴۹۹ فرد را با بهره گرفتن از تلفن، برای جمع­آوری اطلاعاتی درباره اپیدمولوژی اضطراب صحبت­کردن در جمع، سرند کردند. ۵% ملاک­های هراس اجتماعی را برآورده کردند، و ۵۳% از آنها احتمالاً از شکل تعمیم­یافته تر هراس اجتماعی رنج می­بردند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

     

     

    ۲-۱۱-۲-۲: تفاوت بین انواع فرعی تشخیص بر اساس ویژگی­های جمعیت­شناختی

     

    مانوزا و همکاران (۱۹۹۵) گزارش کردند که دو- سوم بیماران دارای GSP و یک- سوم بیماران دارای NGSP هرگز ازدواج نکرده ­اند. بعضی مطالعات نیز گزارش کرده­اند که افراد دارای GSP نسبت به افراد گروه فرعی باقی­مانده، تمایل به جوان­تر­بودن و داشتن وضعیت اجتماعی اقتصادی پایین­تری دارند (براون و همکاران، ۱۹۹۵؛ هیمبرگ و همکاران، ۱۹۹۰؛ لوین و همکاران، ۱۹۹۳). اما مطالعات دیگر، هیچ تفاوتی بین انواع فرعی با توجه به سن، جنسیت و وضعیت اجتماعی اقتصادی پیدا نکردند (هربرت و همکاران، ۱۹۹۲؛ هافمن و راث، ۱۹۹۶؛ هولت و همکاران، ۱۹۹۲؛ مانوزا و همکاران، ۱۹۹۵؛ مک نیل و همکاران، ۱۹۹۵؛ استمبرگر و همکاران، ۱۹۹۵).

     

    پایان نامه ها

     

     

     

    ۲-۱۱-۲-۳: تفاوت بین انواع فرعی تشخیص بر اساس شدت بالینی

     

    مطالعات به طور هماهنگی گزارش کرده­اند که افراد دارای GSP نسبت به نوع فرعی باقی­مانده، در مقیاس­های خودگزارش­دهی اضطراب اجتماعی نمره بالاتری گرفتند (استین و چاویرا[۶]، ۱۹۹۸) این مقیاس­ها عبارتند از: مقیاس ترس از ارزیابی منفی ([۷]FNE، واتسون[۸] و فرند[۹]، ۱۹۶۹)، مقیاس اجتناب و پریشانی اجتماعی ([۱۰]SADS ؛ واتسون و فرند، ۱۹۶۹)، (براون و همکاران، ۱۹۹۵؛ گلرنتر[۱۱] و همکاران، ۱۹۹۲؛ هیمبرگ و همکران، ۱۹۹۰؛ هافمن و راث، ۱۹۹۶؛ هولت و همکاران، ۱۹۹۲؛ ترنر و همکاران، ۱۹۹۲)، و پرسشنامه اضطراب و هراس اجتماعی ([۱۲]SPAI؛ ترنر و همکاران، ۱۹۸۹) (بُگلز و ریث[۱۳]، ۱۹۹۹؛ هافمن و راث، ۱۹۹۶؛ ترنر و همکاران، ۱۹۹۲). افرادی که هم دارای  GSP و هم دارای APD هستند نسبت به افراد طبقات باقی­مانده، تمایل دارند که بالاترین نمره را در این مقیاس­ها بگیرند (به طور مثال براون و همکاران، ۱۹۹۵) و احتمالاً با یکی از اختلال­های محور I مثل اضطراب تعمیم­یافته، افسردگی همبودی دارند و آسیب­شناسی کلی بیشتر (هربرت و همکاران، ۱۹۹۲؛ هولت و همکاران، ۱۹۹۲؛ هافمن و راث، ۱۹۹۶) و روان­آزردگی بیشتری (استمبرگر و همکاران، ۱۹۹۵) دارند. با این وجود، افراد دارای GSP نسبت به افراد گروه باقی­مانده، نوعاً خودشان را به خاطر هراس­شان، مختل­تر ارزیابی نمی­کنند، و این نشان می­دهد که نتایج نمی­تواند با تفاوت در شدت ذهنی بیماری تبیین شود (گلرنتر و همکاران، ۱۹۹۲).

     

    [۱] Boone M.L.

     

    [۲] Tran, G. Q

     

    [۳] Chambless, D. L

     

    [۴] Heinrichs,N

     

    [۵] Mannuzza, S

     

    [۶] Chavira, D. A

     

    [۷] Fear of Negative Evaluation scale

     

    [۸] Watson D

     

    [۹] Friend R.

     

    [۱۰] Social Avoidance and Distress Scale

     

    [۱۱] Gelernter, C. S

     

    [۱۲] Social Phobia and Anxiety Inventory

    موضوعات: بدون موضوع
    [شنبه 1399-09-15] [ 08:12:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      پایان نامه تفاوت بین انواع فرعی تشخیص بر اساس پاسخ­های روانی فیزیولوژیکی طی مواجهه ...

    بعضی از گیج­کننده­ترین یافته­ها درباره تفاوت­های انواع فرعی هراس اجتماعی، در آزمایش­هایی گزارش شده است که پاسخ­های روانی فیزیولوژیکی به تهدید اجتماعی را اندازه ­گیری کرده­اند. حداقل ۵ مطالعه، انواع فرعی هراس اجتماعی را از لحاظ پاسخ روان فیزیولوژیکی به مواجهه مقایسه کرده­اند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴). در اولین مطالعه، هیمبرگ و همکاران (۱۹۹۰) افراد دارای هراس اجتماعی که ترس­هایشان به موقعیت­های صحبت­کردن در جمع معطوف بود را با افرادی که ملاک­های GSP را برآورده می­کردند، مقایسه کردند. افرادی که تنها دارای ترس از صحبت­کردن در جمع بودند، نسبت به افراد دارای GSP، ضربان قلب بیشتری را به یک چالش رفتاری نشان می­دادند ولی اضطراب ذهنی کمتری را گزارش می­کردند. همانطور که نویسندگان هم تشخیص دادند، یکی از محدودیت­های عمده این مطالعه این بود که بررسی چالش رفتاری به طور فردی برای گروه دارای GSP متناسب بود و بنابراین برای همه افراد یکسان نبود. هیمبرگ و همکاران (۱۹۹۰) فرض کردند که افراد داری GSP هم اگر همه با همان موقعیت صحبت­کردن در جمع مواجهه شوند، ممکن است به طور مشابهی پاسخ دهند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

    دانلود مقاله و پایان نامه

     

    ترنر و همکاران (۱۹۹۲) افراد دارای هراس­های اجتماعی “مجزا” را با افراد دارای GSP و بدون APD و افراد دارای GSP و APD در میزان ضربان قلب ثبت­شده طی صحبت­کردن فی­البداهه مقایسه کردند. یافته­ها، تفاوتی در میزان ضربان قلب در بین سه گروه نشان نداد. به هر حال، صحبت­کردن در جمع، نمی­تواند ترس اساسی همه شرکت­کنندگان باشد (ترس­های اصلی در مطالعه گزارش­نشده) (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

    در یک مطالعه تکراری از هیمبرگ و همکاران (۱۹۹۰)، لوین و همکاران (۱۹۹۳)، افراد دارای GSP و هراس اجتماعی مجزا را با گروه­های کنترل در میزان ضربان قلب، مقیاس­های ذهنی و اندازه ­گیری­های زیست شیمیایی از جمله اپی­نفرین و نوراپی­نفرین پلاسما مقایسه کردند. بدون شباهت به طرح هیمبرگ و همکاران، طرح لوین و همکاران، شامل یک تکلیف استاندارد صحبت­کردن در جمع بود. هماهنگ با یافته هیمبرگ و همکاران، افراد دارای هراس اجتماعی مجزا نسبت به افراد دارای GSP، طی صحبت­شان، ضربان قلب بالاتری را نشان دادند ولی اضطراب ذهنی کمتری را گزارش کردند. سطوح کاتکولامین پلاسما در گروه­ها تفاوتی نداشت و ضربان قلب ارتباط معناداری با سطوح کاتکولامین پلاسما نداشت. ما نتایج مشابهی را با یکی از مطالعات قبلی­مان پیدا کردیم (هافمن و همکاران، ۱۹۹۵). در این مطالعه، از افراد دارای GSP (و APD) ، افراد دارای NGSP (و بدونAPD) ، و گروه کنترل بدون اضطراب خواسته شد که در حالیکه پارامترهای قلبی عروقی، اندازه ­گیری­های رفتاری و اضطراب ذهنی­شان ثبت می­شود، صحبتی را ارائه کنند. گروه GSP بالاترین نمره را روی مقیاس­های شدت هراس اجتماعی گرفتند. با این وجود، میزان ضربان قلب افراد دارای NGSP در پاسخ به مواجهه با صحبت­کردن در جمع، از همه بالاتر بود. بون و همکاران (۱۹۹۹) نیز این یافته­ها را تکرار کردند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

     

     

     

    ۲-۱۱-۲-۵: تفاوت بین انواع فرعی تشخیص بر اساس پاسخ به درمان

     

    بعضی مطالعات نشان می­ دهند که APD پیش ­بینی­کننده نتایج درمانی ضعیف است (الدن و کاپرئول[۱]، ۱۹۹۳؛ فسک[۲] و همکاران، ۱۹۹۶)، در حالی­که مطالعات دیگر این نتایج را تکرار نکرده ­اند (براون و همکاران، ۱۹۹۵؛ دریسن[۳] و آرنتز[۴]، ۱۹۹۸؛ هافمن، ۲۰۰۴؛ هافمن و همکاران، ۱۹۹۵؛ هوپ، هربرت، وایت[۵]، ۱۹۹۵؛ مرچ[۶]، جانسن[۷]، آرنتز، ۱۹۹۵، ون ولزن[۸]، امل­کپ[۹]، چُلینگ[۱۰]، ۱۹۹۷). نتایج ناهماهنگ مشابهی در مطالعاتی که نوع فرعی تعمیم­یافته را به عنوان پیش ­بینی­کننده نتیجه درمانی ضعیف بررسی کرده­اند، گزارش شده است (براون و همکاران، ۱۹۹۵؛ گُرمن و همکاران، ۱۹۸۵؛ لیبوویتز و همکاران، ۱۹۹۲؛ ترنر و همکاران، ۱۹۹۲؛ یوهد[۱۱] و همکاران، ۱۹۹۱).

     

    به طور خلاصه، نوع فرعی تعمیم­یافته هراس اجتماعی بندرت براساس ملاک­های مبهم DSM  درباره تعداد و نوع موقعیت­های اجتماعی ترس­آور، تعریف می­شود. در نتیجه، محققان مجاز شدند که معیارهای طبقه ­بندی خودشان را که احتمالاً در ناهماهنگی­های یافت­شده در پیشینه پژوهشی مؤثر است، ابداع کند. بنابراین، تنها اگر محققان مختلف از تعاریف عملیاتی متفاوتی برای انواع فرعی تشخیصی استفاده کنند، مقایسه مطالعات مختلف، اگر بی­معنا نباشد، مشکل است. سرانجام این حقیقت که APD و GSP ، سازه­هایی هستند که همپوشی زیادی با هم دارند، زیادگی را در DSM ارائه می­ کند، و حمایت تجربی کمی برای حفظ هر دو تشخیص به عنوان موجودیت­های بالینی مجزا وجود دارد. به علت درجه زیاد همپوشی بین APD و GSP و فقدان تفاوت­های چشمگیر بین این دو سازه، ما افراد دارای GSP را از افراد دارای APD تمایز نخواهیم داد. در عوض، ما خواننده را به یک بحث عمیق درباره تفاوت بین APD  و GSP ارجاع می­دهیم (به طور مثال ریچ، ۲۰۰۱) (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

     

     

    ۲-۱۲: جنبه های شخصیتی در بیماران مبتلا به اختلال هراس

     

    به دلیل تأثیر نامطلوب اختلال هراس به وی‍‍ژه موارد شدید آن در عملکرد و سطح سلامت فرد و همچنین مشکلات درمانی آن، بررسی جنبه­های مختلف شخصیتی که از یکسو می ­تواند زمینه­ساز اختلال باشد و از سوی دیگر بر سیر و پیش­آگهی آن اثر بگذارد، دارای اهمیت زیادی است و به این پرسش که آیا جنبه­های خاص شخصیت، نگرش و باورهای فرد در مستعد­کردن وی برای ابتلا به این اختلال وجود دارد یا نه پاسخ روشن داده نشده است (حق شناس، موسوی نسب، فرنام، ۱۳۸۱).

     

    بروکز[۱۲]، بالتازار[۱۳] و مون­جوک[۱۴] (۱۹۸۹) یک ارتباط معنی­دار میان ویژگی­های شخصیتی وابسته و اجتنابی با احتمال ابتلا به اختلال هراس را گزارش کردند. همچنین ریخ[۱۵]، نویس[۱۶] و تروکتون[۱۷] (۱۹۸۷) نشان دادند که بر پایه­ های معیار DSM-IV احتمال وجود اختلال شخصیتی مربوط به خوشه سوم (اجتنابی، وابسته، وسواسی) در گروه بیماران مبتلا به اختلال هراس بالاتر است. برخی از پژوهش­ها نیز نشان داده­اند که هیچ­کدام از اختلال­های شخصیتی گزارش­شده در معیارهای تشخیصی DSM و ICD در این بیماران با افراد طبیعی تفاوتی ندارد (یاگر[۱۸]، و جیتلین[۱۹]، ۱۹۹۵؛ میون[۲۰] و همکاران، ۱۹۹۶؛ ابی[۲۱]، سالواتور[۲۲] و جرمی[۲۳]، ۱۹۹۵). در طی سال­های اخیر بسیاری از پژوهشگران کوشیده­اند از معیارهای نوینی که بر پایه دیدگاه­های شناخت­درمانی شکل یافته بهره گیرند. برای نمونه روث[۲۴] (۱۹۹۶) مساله را از نظر وابستگی اجتماعی مورد توجه قرار داد و دریافت که بیش از ۵۰ نفر از کل ۹۰ بیمار مورد بررسی ایشان دارای وابستگی شدید و غیرعادی بوده ­اند، بطوریکه زندگی اجتماعی آنان را تحت تاثیر قرار داده و دارای احساس اطمینان بسیار شکننده­ای بوده ­اند. این افراد، خود قدرت تصمیم ­گیری بسیار کمی داشته اند. این بررسی نشان داد که ۱۵ نفر از کل ۹۰ نفر به علت این مشکل بسیار ناتوان شده ­اند. همچنین نشان داد که در ۲۴ نفر از کل ۹۰ بیمار هیچ­گاه نشانه­ های اضطرابی قطع نگردیده است و تشخیص خاصی هم در محور I یافت نشد. به بیان دیگر وی‍ژگی شخصیت مضطرب (محور II تشخیص) مطرح می­شود (روث، ۱۹۹۶؛ آرجیل[۲۵] و روث، ۱۹۸۹).

     

    در بررسی­های اخیر نشان داده شده است بیمارانی که دچار درد قفسه سینه هستند ولی در بررسی عروق کرونر مشکلی ندارند دارای سطح عصبی­بودن و خودبیمارانگاری بیشتری هستند (رادر[۲۶]، ایوانس[۲۷] و مانی­نن[۲۸]، ۱۹۹۰). بررسی­های اخیر نشان داده­اند که از نظر جنبه­های شناختی، عصبی­بودن این گروه از بیماران دارای نمره­ای بیش از افراد عادی اجتماع، افراد افسرده و بیماران داخلی است (هالی فیلد[۲۹] و همکاران، ۱۹۹۷).

     

    در ایران نیز حق­شناس و همکاران (۱۳۸۱)، با بهره گرفتن از فرم تجدیدنظر شده آزمون شخصیتی نئو (NEOPI-R) 51 نفر از افراد مبتلا به اختلال هراس را با ۵۱ نفر ار افراد بهنجار از نظر ویژگی­های شخصیتی مورد مقایسه قرار دادند. نتایج آنها نشان داد که بیماران دچار اختلال هراس دارای نمره­های بیشتری در شاخص­های ثبات هیجانی (اضطراب، افسردگی، کینه، احساس تقصیر و آسیب­پذیری از استرس) هستند و در شاخص­های ثبات برونگرایی (قاطعیت، هیجان­جویی و عواطف مثبت) دارای نمره کمتری نسبت به گروه گواه می­باشند. همچنین بیماران در شاخص بازبودن نسبت به تجربه­ها (علاقه به فعالیت­های جدید، دلبستگی­های ذهنی و فلسفی، و انعطاف­پذیری در ارزش­ها) دارای نمره کمتری هستند. بطور کلی نتایج این پژوهش نشان داد که ویژگی­های شخصیتی گروه مبتلا به اختلال هراس با گروه C اختلال شخصیتی، همخوانی بیشتری دارد.

     

     

     

    [۱] Capreol M.J.

     

    [۲] Feske U

     

    [۳] Dreessen L.

     

    [۴] Arntz A.

     

    [۵] White, C.

     

    [۶] Mersch, P. P. A

     

    [۷] Jansen, M. A

     

    [۸] Van Velzen C.J.M.

     

    [۹] Emmelkamp, P. M. G

     

    [۱۰] Scholing A.

     

    [۱۱] Uhde, T. W

     

    [۱۲] Brooks، R.B

     

    [۱۳] Baltazar، P.L

     

    [۱۴] Munjack، D.J.

     

    [۱۵] Riech، j

     

    [۱۶] Noyes، R.J

     

    [۱۷] Troughton E.D.

     

    [۱۸] Yager، J

     

    [۱۹] Gitlin، S.I

     

    [۲۰] Meyon، R

     

    [۲۱] Abby S.B

     

    [۲۲] Salvatore، M

     

    [۲۳] Jeremy ،D.C

     

    [۲۴] Roth، M

     

    [۲۵] Argyl، N

     

    [۲۶] Rader، B

     

    [۲۷] Evans، R.W

     

    [۲۸] Maninen ،D.L

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 08:11:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      دانلود مقاله ابعاد هراس اجتماعی ...

    ۲-۱۳-۱: اساس نظری

     

    نظریه­پردازان مدرن هیجان، ترس را از اضطراب متمایز می­ کنند. همان­طور که در زیر بحث خواهیم کرد، افراد دارای هراس اجتماعی، به نظر می­رسد که بر اساس این نوع پاسخ متفاوت باشند. ترس، یک پاسخ هشداردهنده ابتدایی به ارائه خطر است که با برانگیختگی نیرومند و تمایلات عمل مشخص می­شود. در مقابل، اضطراب یک پاسخ هیجانی پیش­بینانه است که با ادراک غیرقابل پیش ­بینی­پذیری و غیرقابل کنترل­پذیری رویدادهای بالقوه آزارنده مشخص می­گردد و با تغییر توجه به تمرکز بر رویدادهای بالقوه خطرناک همراه است (برای مثال، بارلو، ۲۰۰۲؛ گری[۱]، ۱۹۹۱؛ گری و مک ناتان[۲]، ۱۹۹۶؛ هلر[۳] و همکاران،، ۱۹۹۷؛ لانگ[۴]، دیویس[۵] و اوهمان[۶]، ۲۰۰۰). برای مثال، مدل اختلالات اضطرابی بارلو (۲۰۰۲) فرض می­ کند که بعضی افراد آسیب­پذیری که به طور غیرمنتظره­ای طغیان کوتاه و شدیدی از ترس (یا پانیک) را تجربه می­ کنند، اساساً اضطراب را درباره احتمال رخداد مجدد این پاسخ به شیوه غیرقابل کنترلی گسترش می­ دهند. بنابراین، فردی که هرگز مشکلاتی را در موقعیت­های اجتماعی نداشته، ممکن است هراس اجتماعی را بعد از یک یا چند رویداد آغاز کننده ­ای که طی آن، یک حمله پانیک موقعیتی را در یک موقعیت اجتماعی تجربه کرده است، گسترش دهد (برای مثال، بارلو، ۲۰۰۲). افراد دارای هراس اجتماعی، قبلاً ترسو توصیف شده ­اند (به طور مثال، هافمن و بارلو، ۲۰۰۲). در مقابل، افراد دیگری که هراس اجتماعی دارند، احتمالاً یک پاسخ مضطربانه را در موقعیت­های اجتماعی پریشان­کننده نشان می­ دهند. این افراد نوعاً برانگیختگی فیزیولوژیکی کمی را طی تهدید اجتماعی حاد نشان می­ دهند ولی اضطراب پیش­بینانه زیادی را درباره موقعیت اجتماعی نشان می­ دهند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴). به دلایل بالا، ما مضطرب­بودن و ترسوبودن را به عنوان دو بعد احتمالی هراس اجتماعی بررسی خواهیم کرد.

     

    دانلود مقاله و پایان نامه

     

    مجموعه دیگری از ویژگی­ها شامل کمرویی  و خودآگاهی  است. دلیل تجربی برای درنظرگرفتن کمرویی، از پیشینه پژوهشی روانشناسی تحولی می­آید. تعدادی از مطالعات نشان داده­اند که کمرویی طی کودکی (همچنین به عنوان یک بازداری رفتاری اشاره شده است)، ممکن است با اضطراب اجتماعی و هراس اجتماعی در نوجوانی در میان بعضی افراد مرتبط باشد (هایوارد[۷] و همکاران، ۱۹۹۸; میک[۸] و تلچ[۹]، ۱۹۹۸; نیل[۱۰]، و ادلمان[۱۱]، ۲۰۰۳; نیل، ادلمان، و گلاچان[۱۲]، ۲۰۰۲; روزنبام[۱۳] و همکاران، ۱۹۹۱; روزنبام و همکاران، ۱۹۹۴; شوارتز[۱۴] و همکاران، ۱۹۹۹; ترنر، بیدل، ولف[۱۵]، ۱۹۹۶). واژه بازداری رفتاری به درجه نگرانی و ترسویی (بزدلی) فرد هنگام مواجهه با افراد، چیزها و رویدادهای تازه اشاره دارد (کاگان، ۲۰۰۱). بعد خودآگاهی از نظریه­ های شناختی معاصر درباره هراس اجتماعی حاصل می­شود که ما به طور مفصل توضیح خواهیم داد (کلارک، ۲۰۰۱؛ کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ لیری، ۲۰۰۱؛ راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷).

     

    آخرین مجموعه ویژگی­ها به تمایلات رفتاری افراد در پاسخ به تهدید اجتماعی مربوط است. ارتباط اجتماعی و پیوند جویی، ذاتاً نیازهای اساسی تمام انواع هستند. انسان­ها به طور خاص، تحول یافته­اند، آنچنانکه مشوق­های انگیزشی سطح بالایی برای رقابت­کردن به منظور کسب تأیید و حمایت از دیگران دارند (بارکو[۱۶]، ۱۹۸۹). روانشناسی تحولی فرض می­ کند که انسان­های مدرن برای فراخواندن سرمایه­های والدینی نیاز به این دارند که دوست داشته شوند، بها داده شوند و مورد تصدیق و تأیید قرار بگیرند، روابط همسالانه حمایتی را گسترش دهند، جفت­های مطلوبی را جذب کنند و به طور موفقیت­آمیزی به بسیاری از انواع روابط اجتماعی بپردازند (توبی[۱۷] و کاسمیدز[۱۸]، ۱۹۹۶). انواع ما به حمایت اجتماعی از سوی دیگران بسیار وابسته هستند (بامیستر[۱۹] و لیری[۲۰]، ۱۹۹۵)، مخصوصاٌ طی زمان­های استرس (داک[۲۱]، ۱۹۹۸). طرد از گروه اجتماعی تأثیر منفی بر روی متغیرهای متنوع مرتبط با سلامتی دارد، از جمله حرمت خود فرد و احساس تعلق­داشتن (بامیستر و لیری، ۱۹۹۵؛ بامیستر و تیس[۲۲]، ۱۹۹۰؛ چارتیر[۲۳]، والکر[۲۴] و استین، ۲۰۰۱). بنابراین انسان­ها همواره به تلاش رقابت­جویانه برای منابع اجتماعی می­پردازند و شکست در این ارتباط، پرهزینه است (گیلبرت[۲۵]، ۲۰۰۱). از آن جایی که زمان و انرژی، چیزهای باارزشی هستند، انسان­ها انتخاب می­ کنند که منابعشان را روی افرادی سرمایه­گذاری کنند که برای آنها سودمند هستند و به آنها کمک می­ کنند تا منافع شخصی خودشان را بدست آورند تا از منزلت اجتماعی­شان (مثل جذابیت/شهرت) در چشم دیگران دفاع کنند، آن را حفظ کنند، بالا ببرند و افزایش دهند (بارکو، ۱۹۷۵، ۱۹۸۹؛ توبی و کاسمیدز، ۱۹۹۶). منزلت اجتماعی تا حدی از طریق نشان­دادن فرمانبرداری (سلطه­پذیری) از افراد مرتبه بالاتر و نشان­دادن سلطه یا خصومت به افراد دیگر (غالباً افراد مرتبه پایین­تر) گروه اجتماعی حفظ می­گردد که با هیجان خشم ارتباط نزدیکی دارند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴). بنابراین، سلطه پذیری و خشم سومین بعد مورد بحث ما را شکل می­ دهند.

     

    به طور خلاصه، ترسوبودن، مضطرب­بودن، کمرویی، خودآگاهی، سلطه­پذیری و خشم به عنوان ابعاد هراس اجتماعی هستند. بخش­هایی که به دنبال می­آید، شواهد اساسی را برای این سیستم طبقه ­بندی ارائه خواهد کرد و رابطه با انواع فرعی تشخیصی را بحث خواهیم کرد.

     

     

     

    ۲-۱۳-۱-۱: ترسویی

     

    در چهارچوب مدل اضطراب بارلو (۱۹۸۸، ۲۰۰۲)، افراد دچار هراس اجتماعی ترسو، احتمالاً از طریق هشدارهای “درست”یا “غلط” (یعنی، حملات وحشتزدگی که مرتبط به موقعیت هستند یا بدون علامت هستند) در موقعیت­های اجتماعی، بسته به نقش انواع خاص عامل­های خطر زیست­شناختی، دچار هراس اجتماعی می­شوند. این ظهور هراس اجتماعی با حساسیت بالای اضطراب و واکنش­پذیری فزاینده به استرس مرتبط است (هافمن و بارلو، ۲۰۰۲؛ مک­نیل و همکاران، ۱۹۹۳). پیش ­بینی مدل بارلو با مشاهده هافمن، اهلرز[۲۶] و راث (۱۹۹۵) هماهنگ است که طی آن، تعداد چشمگیری از افراد دارای هراس اجتماعی، ترس­شان را از صحبت­کردن در جمع به حملات پانیک (هجوم ناگهانی ترس شدید بدون دلیل آشکار) (۳۳%)، یا تجارب آسیب­زا (۱۷%) اسناد می­دادند تا ترس از ارزیابی منفی (۱۳%). هافمن، اهلرز و راث (۱۹۹۵) نیز دریافتند که آن افرادی که ترس­شان را از صحبت­کردن در جمع به حملات پانیک نسبت می­ دهند در مقایسه با بقیه نمونه، بیشتر نگران نشانه­ های بدنی­شان هستند و کمتر نگران این هستند که دیگران طی صحبت­کردن­شان خسته شوند. اگرچه نگرانی درباره داشتن حملات پانیک خیلی رایج بود، فقط ۷% نمونه ملاک­های تشخیصی را برای اختلال وحشتزدگی برآورده کردند. این مطالعه نشان می­دهد که نسبت معناداری از افراد دارای هراس اجتماعی سطح بالایی از ترس از نشانه­ های بدنی را هنگام مواجهه با تهدید اجتماعی نشان می­ دهند، حتی هنگامی که ملاک­های تشخیصی را برای اختلال پانیک برآورده نکنند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

    پایان نامه ها

     

    در مورد اختلال پانیک، مدل بارلو فرض می­ کند که افراد آسیب­پذیری که بطور غیرقابل­منتظره­ای حملهی شدید و کوتاه ترس (یا پانیک) را تجربه می­ کنند، اساساً اضطراب را درباره احتمال رخداد مجدد این پاسخ به شیوه غیرقابل­کنترلی گسترش می­ دهند. مدل مشابهی برای نوع ترسویی هراس اجتماعی پیشنهاد شده است. مطابق با آن، فردی که هرگز به طور خاص، خجالتی نبوده است، ممکن است بعد از یک یا چند رویداد آغاز کننده­ که در آن، وی یک حمله پانیک موقعیتی را در یک موقعیت اجتماعی تجربه کرده است، دچار هراس اجتماعی شود (هافمن و بارلو، ۲۰۰۲). در نتیجه، بعضی از افراد ممکن است هنگام مواجهه با تهدید اجتماعی، فقدان کنترل درونی را درک کنند که منجر به این می­شود که آنها باور کنند که رویدادها فقط به وسیله سایر افراد قابل کنترل هستند نه به وسیله خودشان (لئونگ[۲۷] و هیمبرگ، ۱۹۹۶).

     

    بیش از ۲۰ سال پیش، اُست[۲۸]، جرمالم[۲۹]، و جانسون[۳۰] (۱۹۸۰) ایده­ای را درباره یک نوع “فرعی فیزیولوژیکی” از هراس اجتماعی پیشنهاد دادند که مشابه با نوع ترسوی هافمن و بارلو است. فرض شده است که این افراد، واکنش­های فیزلوژیکی نیرومندتری به تکلیف اجتماعی چالش­آور نشان می­ دهند تا واکنش­های شناختی یا رفتاری. رابطه بین برانگیختگی فیزیولوژیکی، ادراک فرد از برانگیختگی، و واکنش­پذیری شناختی مورد توجه چندین مطالعه بوده است. برای مثال، فرمُیو[۳۱] و همکاران (۱۹۸۲) براساس واکنش افراد به تهدید اجتماعی، سه نوع فرعی هراس اجتماعی را شناسایی کردند: (۱) ادراک برانگیختگی فیزیولوژیکی بالا با برانگیختگی فیزیولوژیکی واقعی پایین؛ (۲) واکنش­پذیری شناختی بالا با برانگیختگی فیزیولوژیکی پایین؛ و (۳) برانگیختگی فیزیولوژیکی بالا مستقل از ادراک برانگیختگی فیزیولوژیکی. مثل همین، پژوهشگران دیگر، انواع فرعی را گزارش کردند که با برانگیختگی فیزیولوژیکی بالا یا پایین (ترنر و بیدل، ۱۹۸۵) مستقل از ادراک فرد از برانگیختگی مشخص می­گردد (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

    یک نگرانی رایج گزارش­شده در افراد دارای هراس اجتماعی، ترس از سرخ­شدن در موقعیت­های اجتماعی است، و بعضی نویسندگان درباره درنظرگرفتن یک نوع فرعی مجزا که با این ترس مشخص می­شود، بحث کرده­اند (برای مثال، بُگلز و ریث، ۱۹۹۹؛ ادلمن[۳۲]، ۱۹۹۱؛ چلینگ[۳۳] و املکمپ[۳۴]، ۱۹۹۳). به راستی یافت شده است که سرخ­شدن و عرق­کردن خودگزارشی، شاخص­هایی هستند که بهتر از همه هراس اجتماعی را از دیگر اختلالات اضطرابی متمایز می­ کنند (فاهلن[۳۵]، ۱۹۹۶؛ ریچ[۳۶]، نویز[۳۷] و یاتس[۳۸]، ۱۹۸۹). با این وجود، افرادی که از سرخ­شدن در موقعیت­های اجتماعی می­ترسند، نسبت به افرادی که از سرخ­شدن نمی­ترسند، تفاوت­های پایایی را در رنگ چهره و دمای چهره­شان نشان نمی­دهند (بُگلز، ریجسموس[۳۹] و دی جنگ[۴۰]، ۲۰۰۲؛ گرلاچ[۴۱] و همکاران، ۲۰۰۱؛ مولکنس و همکاران، ۲۰۰۱؛ مولکنس، دی جنگ و بگلز، ۱۹۹۷؛ مولکنس و همکاران، ۱۹۹۹). اگرچه بگلز و همکاران (۲۰۰۲) دریافتند که دانشجویان زن دارای اضطراب اجتماعی بالا نسبت به آزمودنی­های دارای اضطراب اجتماعی پایین، پاسخ سرخ­شدن بیشتری را نشان دادند؛ مطالعات دیگر، تفاوت­های گروهی قابل تمایز کمتری را گزارش دادند. گرلاچ و همکاران (۲۰۰۱) پاسخ­هایی را به تکالیف اجتماعی چالش­آور در سه گروه بررسی کردند: افراد مبتلا به هراس اجتماعی با شکایت اساسی سرخ­شدن، افراد مبتلا به هراس اجتماعی بدون شکایت اساسی سرخ­شدن، و گروه کنترل بدون اختلال. در میان متغیرهای دیگر، نویسندگان، احساسات ذهنی سرخ­شدن، اضطراب اجتماعی و شاخص­های روانی فیزیولوژیکی از جمله ضربان قلب و شدت سرخ­شدن را اندازه ­گیری کردند. به طرز جالبی، اگرچه افراد دارای هراس اجتماعی با شکایت اساسی سرخ­شدن، سرخ­شدن بیشتری را گزارش کردند، هنگام اندازه ­گیری­های فیزیولوژیکی، نسبت به افراد مبتلا به هراس اجتماعی بدون شکایت اساسی سرخ­شدن، علی­رغم اینکه سطوح بالای خجالت را طی تکالیف تجربه کردند، بیشتر سرخ نشدند. این یافته­ها هماهنگ با مطالعات دیگری است که تفاوت­های پایایی را بین افرادی که از سرخ­شدن می­ترسیدند و آنهایی که نمی­ترسیدند، پیدا نکردند (مولکنس و همکاران، ۱۹۹۷؛ ۱۹۹۹). بنابراین، مداخلات روانشناسی مؤثری که ترس از سرخ­شدن را در افراد مبتلا به هراس اجتماعی کاهش داده، منجر به کاهش سرخ­شدن واقعی طی یک تست اجتماعی نشد (مولکنس و همکاران، ۲۰۰۱). مطالعات همچنین تفاوت­های گروهی را در سطوح هدایت پوستی پیدا نکردند (گرلاچ و همکاران، ۲۰۰۱؛ مولکنس و همکاران، ۱۹۹۷؛ ۱۹۹۹)، اگرچه یک مطالعه گزارش کرد که افراد دارای هراس اجتماعی با شکایت اساسی سرخ­شدن، نسبت به افراد دچار هراس اجتماعی بدون شکایت اساسی سرخ­شدن و یا گروه کنترل، ضربان قلب بالاتری داشتند (گرلاچ و همکاران، ۲۰۰۱). متأسفانه هیچکدام از مطالعات گفته­شده در بالا که شامل نمونه­های بالینی بود، شرکت­کنندگان کافی را برای مقایسه انواع فرعی تشخیصی DSM-IV در پاسخ­های سرخ شدن­شان فرانخواندند.

     

    به طور خلاصه، پیشینه پژوهشی نشان می­دهد که افراد دچار هراس اجتماعی با ترس از سرخ­شدن، به طور کلی، پاسخ سرخ­شدن بیشتری را نشان نمی­دهند، ولی در عوض نسبت به گروه کنترل یا افراد بدون شکایت سرخ­شدن، پاسخ قلبی عروقی بیشتری را نشان می­ دهند. به نظر می­رسد چنین چیزی یک یافته متناقض باشد، زیرا خجالت، پاسخ هیجانی که همراه با سرخ­شدن است، با کاهش ضربان قلب و کاهش فشار خون همراه است (به طور مثال، بوک[۴۲] و پارک[۴۳]، ۱۹۷۲ به نقل از هافمن و همکاران، ۲۰۰۴). بنابراین به نظر می­رسد که هنگام مواجهه با تهدید، نگرانی­های خودگزارش­دهی درباره سرخ­شدن در میان افراد دارای هراس اجتماعی با ترس از نشانه­ های بدنی مرتبط باشد تا با خجالت به طور فی­نفسه. امکان دارد که افراد دچار هراس اجتماعی به طور خاصی از نشانه­ های بدنی مثل سرخ­شدن و عرق­کردن که برای دیگران ممکن است قابل مشاهده باشند، بترسند. حمایت برای این دیدگاه از مطالعه جدیدی می­آید که قابل مشاهده­بودن اضطراب را در افراد دارای هراس اجتماعی و گروه کنترل، دستکاری کرد (گرلاچ، مورلانه[۴۴] و ریست[۴۵]، ۲۰۰۴). در این مطالعه، نویسندگان، یک شرایط عمومی را که در آن ضربان قلب افراد از طریق بلندگو پخش می­شد در مقابل شرایط خصوصی که در آن، شرکت­کنندگان صدای ضربان قلب­شان را از طریق هدفون می­شنیدند، مقایسه کردند. نتایج نشان داد که اگرچه افراد مبتلا به هراس اجتماعی نسبت به گروه کنترل در هر دو شرایط، پاسخ اضطرابی بیشتری نشان می­دادند، و اینکه هر دو گروه از ارائه اول به ارائه دوم، خوگیری ضربان قلب را نشان دادند، فقط افراد مبتلا به هراس اجتماعی با اضطراب و نگرانی بیشتر درباره ضربان قلب در شرایط عمومی نسبت به شرایط خصوصی پاسخ دادند. بنابراین، افراد مبتلا به هراس اجتماعی ترسو، ممکن است که به طور خاصی درباره نشان­دادن علائم بیرونی اضطراب مثل سرخ­شدن، مضطرب و گوش به زنگ باشند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

     

     

    ۲-۱۳-۱-۲: مضطرب بودن

     

    در مقابل ترس، اضطراب به عنوان یک پاسخ چندبعدی، پیش­بینانه و میانجی­گری­شده از لحاظ شناختی، مفهوم­سازی می­شود که الگوی کلی از واکنش هیجانی اساسی را دنبال نمی­کند (برای مثال، بارلو، ۲۰۰۲). به دلیل ذات پیش­بینانه آن، اضطراب غالباً ارتباط نزدیکی با نگرانی دارد. به­هرحال، اگرچه، نگرانی یک مؤلفه مهم اضطراب مزمن است، ضرورتاً مترادف با اضطراب نیست (کراسک[۴۶]، ۱۹۹۹). در حقیقت، بر خلاف همبستگی بالای بین صفت اضطراب و نگرانی (به طور مثال، تالیس[۴۷]، آیزنک[۴۸]، متیوز[۴۹]، ۱۹۹۱)، نگرانی و اضطراب، منابع منحصربه­فردی از واریانس را تبیین می­ کنند (دیوی[۵۰] و همکاران، ۱۹۹۲). کراسک (۱۹۹۹) مطرح کرد که رابطه بین نگرانی و اضطراب بستگی به قریب­الوقع بودن تهدید دارد. همانطور که تهدید نزدیک­تر می­شود، نگرانی به اضطراب پیش­بینانه تغییر می­ کند، که با برانگیختگی خودکار بیشتری مرتبط است. و وقتی حتی نزدیک­تر می­شود، ممکن است که پاسخ به ترس و پانیک تغییر کند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

    نگرانی اساساً شامل فرآیندهای تفکر کلامی است که با ظرفیت منفی و عینیت کاهش­یافته مشخص می­گردد (بُرکُوک[۵۱] و اینز[۵۲]، ۱۹۹۰). نشان داده شده است که بعضی افراد دارای اختلال اضطرابی در پاسخ به اطلاعات آزارنده، به منظور کاهش برانگیختگی سمپاتیک، برای پرت­کردن حواس و فراغت (رهایی) از این راهبرد استفاده می­ کنند (برای مثال، بُرکُوک و رُاِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِمر[۵۳]، ۱۹۹۵؛ توکر[۵۴] و نیومن[۵۵]، ۱۹۸۱). پژوهش نشان داده است که سیستم کلامی نسبت به تصویرپردازی­ها، ارتباط کمتری با سیستم­های عاطفی، فیزیولوژیکی و رفتاری دارد و بنابراین ممکن است ابزار ضعیفی برای پردازش اطلاعات هیجانی (بُرکُوک، رِی[۵۶]، و استوبر[۵۷]، ۱۹۹۸) و حل مسئله باشد (دیوی، ۱۹۹۴؛ دیوی، جاب[۵۸]و کمرون[۵۹]، ۱۹۹۶؛ استوبر، ۱۹۹۸). بنابراین، بعضی نظریه­پردازان، کارکرد نگرانی را به عنوان یک راهبرد اجتناب شناختی فرض می­ کنند (بُرکُوک و همکاران، ۱۹۹۸).

     

    آزمایش­های روانی فیزیولوژیکی نشان داده­اند که افراد دارای هراس­های خاص، نوعاً با برانگیختگی احشایی بالاتر (ضربان قلب و پاسخ هدایت پوستی) پاسخ می­ دهند و همچنین هنگام تصویرپردازی صحنه­های خاطرات هراس­شان نسبت به زمانی که صحنه­های خنثی را تصویرپردازی می­کردند، ترس بیشتری را گزارش می­کردند (کوک[۶۰] و همکاران، ۱۹۸۸؛ مارکس[۶۱] و هیوسن[۶۲]، ۱۹۷۳؛ مک نیل و همکاران، ۱۹۹۳). آثار مشابهی هم در مطالعاتی که از جمعیت دانشجویی بهنجار استفاده کرده است، گزارش شده است (لانگ و همکاران، ۱۹۸۳؛ می[۶۳]، ۱۹۷۷). نشان داده شده است که پاسخ­دهی احشایی به اطلاعات هراسناک، در بین انواع فرعی تشخیصی متفاوت فرق می­ کند. برای مثال، افراد مبتلا به هراس خاص نسبت به افراد مبتلا به هراس اجتماعی، هنگام مواجهه با تصویر هراسناک­شان، پاسخ­های خودمختار بیشتری را نشان می­ دهند (کوک و همکاران، ۱۹۸۸) و در عوض، افراد مبتلا به هراس اجتماعی نسبت به افراد مبتلا به آگورافوبیا پاسخ­های خودمختار بیشتری را نشان می­ دهند (لوین، کوک، لانگ، ۱۹۸۲). این مطالعات نشان می­دهد که نه تنها انواع مختلف اختلالات اضطرابی، تفاوت­هایی را در برانگیختگی فیزیولوژیکی به تصویرپردازی هراس نشان می­ دهند، بلکه برانگیختگی احشایی، شاخص خوب ترس برای بعضی از اختلالات است. با این وجود، نشان داده شده است که افراد دچار هراس مار، هنگام تصویرپردازی یک مار نسبت به زمان تصویرپردازی یک موقعیت گفتگو، با واکنش­پذیری بیشتر ضربان قلب پاسخ می­ دهند. به همین ترتیب، افراد دچار هراس صحبت­کردن، هنگام تصویرپردازی یک موقعیت گفتگو نسبت به زمان تصویرپردازی یک مار، با واکنش­پذیری بیشتر ضربان قلب پاسخ می­ دهند. بیشترین پاسخ ضربان قلب در افراد مبتلا به هراس مار رخ می­دهد که صحنه­های مار را تصویرپردازی می­ کنند که این صحنه ­ها، تنها پاسخ کمی را در افراد دچار هراس از صحبت­کردن فرا می­خواند. نتایج مشابهی هنگام مواجهه افراد دچار هراس از مار با موقعیت­های واقعی که از آن می­ترسند، نیز یافت شده است (لانگ و همکاران، ۱۹۸۳).

     

    برخلاف این یافته­ها، افراد مبتلا به اختلال اضطرابی تعمیم­یافته نسبت به گروه کنترل در مدت تکالیف استرس­زای روانشناختی، پاسخ هدایت پوستی ضعیف­تری را با دامنه محدودتری هم در هدایت پوستی و هم واکنش­پذیری ضربان قلب نشان می­ دهند، نتیجه­ای که منجر به این فرضیه شد که بیماران دارای اختلال اضطرابی تعمیم­یافته، فرآیندهای بازداری سمپاتیک را نشان می­ دهند (هوهن- ساریک[۶۴] و مک لود، ۱۹۸۸؛ هوهن- ساریک، مک لود، و زیمرلی[۶۵]، a1989، b1989). مخصوصاً اینکه پیشنهاد می­شود که نگرانی -یک ویژگی مهم تشخیصی اختلال اضطرابی تعمیم­یافته- با فرونشانی قسمت سمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار و مخصوصاً فعالیت قلبی ارتباط نزدیکی دارد. شواهد برای اثر بازداری نگرانی روی فعالیت قلبی عروقی از مطالعه بِرکُوک و هیو[۶۶] (۱۹۹۰) می­آید. در این مطالعه، به یک گروه از دانشجویان لیسانسی که دارای اضطراب صحبت­کردن بودند، در حالی که تغییر پاسخ ضربان قلب­شان از حد پایه اندازه ­گیری می­شد، آموزش داده شد که پیش از مجسم­کردن یک موقعیت صحبت­کردن در جمع، به آرامش­دهی، افکار خنثی یا نگران­کننده بپردازند. آزمودنی­های گروه افکار نگران­کننده نسبت به گروه خنثی، پاسخ ضربان قلب کمتری را نشان دادند و آزمودنی­های گروه افکار خنثی نسبت به آزمودنی­های گروهی که قبل از تصویرپردازی هراس، به ریلکس پرداختند، پاسخ ضربان قلب کمتری را نشان دادند. با این وجود، گروه­ها در ارزیابی اضطراب­شان طی تصویرپردازی هراس با هم تفاوت داشتند. آزمودنی­هایی که به افکار نگران­کننده می­پرداختند، نسبت به آزمودنی­های شرایط خنثی، اضطراب بیشتری را گزارش کردند، در حالی که اضطراب گروه ریلکس به سطح گروه نگران نزدیک بود ولی تفاوت معناداری از دو گروه دیگر نداشت (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

    به طور خلاصه، شواهدی وجود دارد که نشان می­دهد که افراد دارای اختلالات اضطرابی، به طور کلی، و هراس اجتماعی به طور خاص، با توجه به ترس و اضطراب، دربرگیرنده گروه ناهمگنی هستند. مطالعات روانی فیزیولوژیکی نشان می­دهد که فرآیندهای اضطراب و نگرانی با فرونشانی برانگیختگی سمپاتیک و ناهماهنگی بین پریشانی خودگزارش­دهی و برانگیختگی خودمختار همراه است. در مقابل، به نظر می­رسد که پاسخ ترس با هماهنگی بیشتر بین پریشانی خودگزارش­دهی و برانگیختگی خودمختار، برانگیختگی سمپاتیک افزایش­یافته و غلبه تصاویر بر افکار همراه است. در پیشینه پژوهشی دلایلی وجود دارد که نشان می­دهد بعضی افراد مبتلا به هراس اجتماعی تمایل به نشان­دادن پاسخ اضطراب دارند، در حالی که دیگران تمایل دارند که به تهدید اجتماعی، بیشتر پاسخ ترس را نشان دهند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

     

     

    ۲-۱۳-۱-۳: کمرویی

     

    به استثنای دو مطالعه اخیر (چاویرا[۶۷]، استین و مالکارن[۶۸]، ۲۰۰۲؛ هیسر[۶۹]، ترنر و بیدل، ۲۰۰۳)، رابطه بین کمرویی و هراس اجتماعی به طور عمده، مورد کاوش قرار نگرفته است. چاویرا و همکاران (۲۰۰۲) مقیاس کمرویی تجدیدنظرشده چیک[۷۰] و باس (چیک، ۱۹۸۳) را روی ۲۲۰۲ دانشجوی لیسانس اجرا کردند و ۱۴۸ شرکت­کننده از گروه دارای کمرویی بالا (که نمرات آنها بالای ۹۰ درصدی نمونه بود) با ۱۵۵ نفر از گروه بهنجار (که نمره آنها بین ۴۰ تا ۶۰ درصدی نمونه بود) مقایسه کردند. علاوه بر این، شرکت­کنندگان در معرض مصاحبه­های بالینی قرار گرفتند و از آنها خواسته شد مقیاس­های خودگزارش­دهی اضطراب اجتماعی را تکمیل کنند. نتایج نشان داد که ۴۹% افراد گروه دارای کمرویی بالا، ملاک­های تشخیصی را برای هراس اجتماعی برآورده کردند و این در حالی بود که فقط ۱۸% افراد کمروی گروه بهنجار این ملاک­ها را برآورد کردند. همچنین گروهی که از لحاظ کمرویی بالا بودند، به احتمال بیشتری ملاک­های هراس اجتماعی تعمیم­یافته (۳۶% در مقابل ۴%) و اختلال شخصیت اجتنابی (۱۴% در مقابل ۴%) را برآورده می­کردند. میزان هراس اجتماعی تعمیم­یافته در هر دو گروه یکسان بود (۱۴%) (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

    هیسر و همکاران (۲۰۰۳) مطالعه مشابهی را در یک نمونه خیلی کوچکتر اجرا کردند. پژوهشگران، مقیاس کمرویی تجدیدنظرشده چیک و باس (چیک، ۱۹۸۳) و مصاحبه­های بالینی را روی ۲۰۰ دانشجوی لیسانس اجرا کردند. نمره نقطه برش برای “گروه کمرو” به طور قابل ملاحظه­ای (نقطه ۴۸ درصدی) پایین­تر از مطالعه چاویرا و همکاران (۲۰۰۲) بود. نویسندگان دریافتند که اکثر افراد کمرو (۸۲%) هراس اجتماعی نداشتند. این یافته تعجب­آور نیست، زیرا میزان شیوع هراس اجتماعی تقریباً ۸% است. به هر حال، شیوع هراس اجتماعی در گروه کمرو نسبت به گروهی که کمرو نبودند، بالاتر بود (۱۸% در مقابل ۳%). علاوه بر این، درصد نوع فرعی تعمیم­یافته و غیرتعمیم­یافته هراس اجتماعی هم در افراد کمرو و هم در افراد غیر کمرو، مساوی بود ولی شیوع هراس اجتماعی تعمیم­یافته و اختلال شخصیت اجتنابی در گروه کمرو بالاتر بود. شواهدی از مطالعات خانوادگی، مطالعات دوقلوها، و مطالعات پرخطر نشان می­دهد که کمرویی یکی از موروثی­ترین ویژگی­های خلق­وخو است (فیر[۷۱] و همکاران، ۱۹۹۳؛ هُروارث[۷۲] و همکاران، ۱۹۹۵؛ کندلر[۷۳] و همکاران، ۲۰۰۱؛ کندلر و همکاران، ۱۹۹۲؛ لیب[۷۴] و همکاران، ۲۰۰۰؛ مانسینی[۷۵] و همکاران، ۱۹۹۶؛ ریچ و یاتس، ۱۹۸۸؛ اسکری[۷۶] و همکاران، ۱۹۹۳؛ تیلفورس[۷۷] و همکاران، ۲۰۰۱). بعضی محققان (به طور مثال، استین، کارتیر، لیزاک و همکاران، ۲۰۰۱) این عقیده را که هراس اجتماعی، خودش، در سطح اختلال محور I، به طور ژنتیکی منتقل می­شود را مورد سؤال قرار داده­اند. در عوض، این نویسندگان، نشان داده­اند که یک یا چند تا عامل خطرزای خلق و خو منتقل می­شود، از جمله کمرویی و بازداری رفتاری (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

    به طور خلاصه، فقط مطالعات کمی در مورد رابطه بین کمرویی و هراس اجتماعی وجود دارد. احتمال دارد که کمرویی و بازداری رفتاری، عوامل خطری برای هراس اجتماعی باشند و اینکه موارد مزمن­تر هراس اجتماعی، تاریخچه بازداری رفتاری و کمرویی کودکی را نشان می­ دهند. به نظر می­رسد که بازداری رفتاری و کمرویی با نوع فری تعمیم­یافته هراس اجتماعی (ولی نه نوع فرعی غیرتعمیم­یافته) ارتباط نزدیکی داشته باشد. یک مسئله­ای که مانع پژوهش در این حوزه می­شود، هم­پوشی در تعریف، مفهوم­سازی و اندازه ­گیری بازداری رفتاری/ کمرویی و اضطراب اجتماعی/ هراس اجتماعی است (به طور مثال، هندرسون[۷۸] و زیمباردو[۷۹]، ۲۰۰۱) (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

     

     

    ۲-۱۳-۱-۴: خودآگاهی

     

    مدل­های شناختی هراس اجتماعی تأکید خاصی بر فرآیندهای مرتبط با خود دارد. یک شرط ضروری برای چنین فرآیندهای مرتبط با خود، آگاهی هشیارانه از خود است (خودآگاهی)، که شامل توانایی فراشناختی و فکورانه از ” خودبررسی ”  و “خود ارزیابی”  است که نیازمند این است که توجه بر خود متمرکز شود (توجه متمرکز بر خود). این فرآیندها می ­تواند تحت عنوان کلی­تر “خودادراکی” در نظر گرفته شود که شامل “خودبیانی­های”  مثبت و منفی درباره عقاید، انتظارات، اهداف، احساسات، و قوانین رفتارها برای خود است (بالدوین[۸۰]، ۱۹۹۴).

     

    خودادراکی به عنوان یک عامل مهم نگهدارنده هراس اجتماعی دیده می­شود (بک و امری، ۱۹۸۵؛ کلارک، ۲۰۰۱؛ کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ مانسل و کلارک، ۱۹۹۹؛ راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷). برای مثال، کلارک و ولز (۱۹۹۵) بحث می کنند که افراد مبتلا به هراس اجتماعی به خاطر باورهای ناکارآمد درباره خودشان، که شامل باورهای شرطی (مثلاً اگر دیگران واقعاً مرا بشناسند، مرا دوست نخواهند داشت) و باورهای غیرشرطی درباره ارزیابی اجتماعی (مثلاً من احمقم)، تمایل دارند که موقعیت های اجتماعی را تهدید کننده تفسیر کنند. بنابراین، مدل های شناختی فرض می کنند که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی هنگام مواجهه با تهدید اجتماعی، توجهشان را به درون تغییر می دهند و به فرآیند نظارت جزئی (مفصل) و مشاهده خودشان می پردازند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴). هماهنگ با این مدل، پژوهش ها نشان داده است که افراد مبتلا به هراس اجتماعی هنگام مواجهه با موقعیت های اجتماعی استرس آور، توجهشان را به سمت خودشان متمرکز می کنند (بیدل، ترنر، تانسیو، ۱۹۸۵؛ کاسیپو، گلاس، مرلوزی، ۱۹۷۹؛ چن، اهلرز، کلارک، مانسل، ۲۰۰۲؛ گلاسگو، آرکویتز، ۱۹۷۵؛ گلاس، مرلوزی، بیور، لارسن، ۱۹۸۲؛ هینریچز، هافمن، ۲۰۰۱؛ هوپ، گانسلر، هیمبرگ، ۱۹۸۹؛ مانسل، کلارک، اهلرز، چن، ۱۹۹۹؛ استوپا، کلارک، ۲۰۰۰). مطالعات دیگر نشان می دهد که توجه متمرکز بر خود، عملکرد افراد مبتلا به هراس اجتماعی (هوپ و هیمبرگ، ۱۹۸۸) و افراد دارای اضطراب امتحان را در موقعیت های ارزیابی کننده اجتماعی (کارور، پترسون، فولانسبی، شیر، ۱۹۸۳) مختل می کند، احتمالاً به این دلیل که تمرکز بر خود، منابع توجهی مهم را که برای انجام بهینه تکلیف، ضروری هستند، صرف می کند (اینگرام، ۱۹۹۰). مطالعات اخیرتر نشان داده است که تحت شرایط توجه متمرکز بر خود بالا، افراد مبتلا به هراس اجتماعی، خودپنداره های  منفی خودانگیخته، تکراری و افراطی را تجربه می کنند که این افراد اعتقاد دارند در زمانی که اینها از خاطر می گذرند، صحیح هستند (هاکمن، کلارک، مک مانوس، ۲۰۰۰؛ هاکمن، سوراوی، کلارک، ۱۹۹۸؛ هافمن، هنریچز، ۲۰۰۳). این خودپنداره های منفی به طور علّی، با اضطراب اجتماعی ارتباط دارند (هیرش، کلارک، متیوس، ویلیامز، ۲۰۰۳). افراد مبتلا به هراس اجتماعی، هنگامیکه آموزش می بینند تا توجهشان را بر جنبه های محیط بیرونی متمرکز کنند، اضطراب و باورهای منفی کمتری را گزارش می کنند (ولز و پاپاگئورگیو، ۱۹۹۸).

     

    به طور خلاصه، این مطالعات پیشنهاد می کنند که خود ادراکی و خود آگاهی، متغیرهای نگهدارنده مهم اضطراب اجتماعی هستند. علاوه بر این، بدنه وسیعی از پیشینه پژوهشی در مورد تفاوت افراد در خودآگاهی وجود دارد که ارتباط نزدیکی با واژه “خود نظارتی” دارد (برای مرور جدید به گانگستاد، اسنایدر، ۲۰۰۰ مراجعه کنید). این سازه با اندازه گیری های حرمت خود، اضطراب اجتماعی، کمرویی، و اجتماع پذیری ارتباط دارد (به طور مثال، ولف، لنوکس، کاتلر، ۱۹۸۶). بنابراین خیلی احتمال دارد که خودآگاهی نه تنها یک متغیر نگهدارنده و ویژگی مرتبط با اضطراب اجتماعی باشد، بلکه همچنین، یک متغیر مهم متفاوت فردی در میان افراد مبتلا به هراس اجتماعی باشد (به طور مثال، ادلمان، ۱۹۸۵) (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

     

     

    ۲-۱۳-۱-۵: سلطه پذیری

     

    بعضی نظریه پردازان فرض می کنند که انسان ها نیاز اساسی برای حفظ رابطه با اعضاء و منزلت اجتماعی شان در گروه های اجتماعی خود دارند (بامیستر و تیس، ۱۹۹۰؛ لیری، ۱۹۹۰). به منظور حفظ منزلت اجتماعی، افراد رفتارهایی را نشان می دهند، از جمله رفتارهای سلطه پذیرانه که احتمال طرد از گروه اجتماعی را کاهش می دهد. بعضی از افرادی که از نظر اجتماعی مضطرب هستند، با دیگران در یک سبک اجتماعی بی ضرر تعامل دارند که شامل لبخند مؤدبانه، مطلوب بودن ، و تصدیق کردن فزاینده با سر است (لیری، ۱۹۸۳؛ لیری، نایت، جانسون، ۱۹۸۷؛ پترسون، ریت، ۱۹۹۷). آن ها همچنین از ببخشید و معذرت خواهی بیشتر استفاده می کنند (ادلمان، ۱۹۸۷؛ اشلنکر، ۱۹۸۷). نظریه پردازان دیگر فرض می کنند که سرخ شدن به طور خاص، در جهت هدف منتشر کردن احتمال طرد اجتماعی هنگام تهدید منزلت افراد، عمل می کند (لیری، میدوس، ۱۹۹۱). مطابق این دیدگاه، سرخ شدن و دیگر علائم خجالت نشانه های جبرانی غیرارادی هستند که هنگام تهدید جایگاه افراد در سلسله مراتب اجتماعی رخ می دهد. والترز و هوپ (۱۹۹۸) دریافتند که اضطراب اجتماعی خودگزارش دهی ارتباط معناداری با سلطه، لاف زدن، و قطع کردن حرف کسی طی یک تعامل اجتماعی دارد، که دوباره با این ایده که اضطراب اجتماعی با همکاری اجتماعی و سلطه کمتر و سلطه پذیری و گریز/ اجتناب بیشتر مشخص می گردد، هماهنگ است (تراور و گیلبرت، ۱۹۸۹).

     

    مدل­های تحولی از هراس اجتماعی (به طور مثال، گیلبرت، ۲۰۰۱) این انواع بروزهای اجتماعی سلطه پذیرانه را به عنوان دفاع های رفتاری می بینند که به طور خودمختار بر خلاف امیال یا تلاش های آگاهانه خود افراد برای مقاومت یا کنترل آن ها آغاز می شود. چنین رفتارهایی به عنوان بخشی از خزانه متحول شده مفهوم سازی می گردد که یک ابزار انطباقی باقی مانده برای اجداد قدیمی ما بوده که ممکن بوده از ابزارهای سلطه پذیرانه برای مخابره کردن نیتشان به افراد غالب استفاده کنند نه برای مقابله کردن با آن ها یا تهدید منزلت برتر آن ها(کلنتر و هارکر، ۱۹۹۸). بسیاری از این تظاهرات سلطه پذیرانه تصور می شده که شاخص های نقائص مهارت های اجتماعی باشند (به طور مثال، مارزیلیر، لمبرت، کلی، ۱۹۷۶). نظریه پردازان دیگر این رفتارها را به عنوان رفتارهای ایمن بخش و اجتنابی مفهوم سازی می کنند (به طور مثال، آلدن، بیلینگ، ۱۹۹۸؛ مورگان، رافل، ۱۹۹۹؛ ولز و همکاران، ۱۹۹۵) (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

    مثال­هایی از رفتارهای سلطه پذیرانه شامل بیزاری از چشم دوختن و اغتشاشات گفتاری است. مطالعه هافمن، وندر، و راث (۱۹۹۷) این شاخص های رفتاری سلطه پذیرانه را در بین انواع فرعی تشخیصی هراس اجتماعی اندازه گیری کردا است. این مطالعه رفتار چشم دوختن و اغتشاشات گفتاری را در ۲۴ فرد مبتلا به هراس اجتماعی (۱۴ نفر ملاک های تشخیصی نوع فرعی تعمیم یافته را برآورده کردند) مقایسه کرد. گروه ها تفاوتی را در رفتارهای چشم دوختن نشان ندادند؛ همه آزمودنی ها هنگام ارائه یک گفتگو نسبت به زمانی که با آزماینده صحبت می کردند یا موقع نشستن در مقابل یک شنونده، تماس چشمی فراوان تری داشتند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

    به طور خلاصه، پیشینه پژوهشی نشان می دهد که بسیاری از افراد مبتلا به هراس اجتماعی نسبت به افرادی که به این اختلال مبتلا نیستند، رفتارهای سلطه پذیرانه تری طی تعاملات اجتماعی نشان می دهند. علاوه بر این به نظر می رسد که احتمالاً رفتارهای سلطه پذیرانه­ای که توسط افراد مبتلا به هراس اجتماعی نشان داده می­شود، در ماهیت، درجه، تعداد فرق می کنند و این تفاوت، تفاوت های درون گروهی متنوعی را ممکن است منعکس کند. بعضی نظریه پردازان این رفتارهای سلطه پذیرانه را به عنوان رفتارهای ایمن بخش و اجتنابی مفهوم سازی می کنند. مثل راهبردهای اجتنابی دیگر، چنین رفتارهایی احتمالاً بر حفظ اختلال نقش مؤثری دارند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

     

     

    ۲-۱۳-۱-۶: خشم

     

    بعضی از افراد مبتلا به هراس اجتماعی تمایلات رفتاری را در موقعیت های اجتماعی نشان می دهند که می تواند خشم و خصومت باشد تا سلطه پذیری. اگرچه پژوهشی که رابطه بین خشم و اضطراب اجتماعی را بررسی می کند، نسبتاً کم است، پیشینه پژوهشی نشان می دهد که خشم در افراد آسیب پذیر، تحت شرایطی که حس خودارزش­دهی آن­ها تهدید شود، برمی­خیزد (ادموندسون و کانگر، ۱۹۹۶). نواکو (۱۹۷۶) این نظریه را داد که کارکرد طغیان خشم ممکن است در جهت ادراک تقویت خودپنداره عمومی فرد با هدایت کردن احساس اضطراب، ناایمنی، و آسیب پذیری به ارائه قابل قبول تری از خود، از رهگذر افزایش حس کنترل شخصی فرد باشد. طغیان های خشم ممکن است به احتمال زیاد در میان افرادی رخ دهد که فاقد مهارت های جرأت ورزی در موقعیت های اجتماعی باشند (آلان، گیلبرت، ۲۰۰۲؛ نواکو، ۱۹۷۶)، فرضی که منطق آموزش مهارت های اجتماعی در درمان را برای مسائل مدیریت خشم تأکید می کند (ادموندسون و کانگر، ۱۹۹۶). یک مطالعه اخیر توسط اروین، هیمبرگ، اشنیر، و لیبوویتز (۲۰۰۳) خشم را در ۲۳۴ فرد مبتلا به هراس اجتماعی و ۳۶ فرد بدون اضطراب بررسی کرد. افراد مبتلا به هراس اجتماعی نسبت به گروه کنترل بدون اضطراب، خشم بیشتر و مهارت های ابراز خشم ضعیف تری را نشان دادند. تحلیل های اضافی، فرسایش و پاسخ به گروه درمانگری رفتاری شناختی را در زیرمجموعه ای از ۶۸ بیماری که برای هراس اجتماعی درمان شدند، بررسی کرد. نتایج نشان داد که بیمارانی که خشم را به طور فراوانی تجربه کردند، درمان را غیرمنصانه درک کردند و عصبی بودند و کمتر احتمال داشت که ۱۲ جلسه جریان درمان را تکمیل کنند. کسانی که درمان را کامل کردند هم کاهش معناداری در تجربه خشم به ارزیابی منفی ادراک شده نشان دادند. بنابراین، افرادیکه خشم را فرونشانی کردند، پاسخ کمتر مطلوبی به مداخله دادند (هافمن و همکاران، ۲۰۰۴).

     

    بعضی از محققان بحث کرده اند که رابطه بین اضطراب اجتماعی، پرخاشگری و خشم ممکن است از طریق تجربه خشم رخ دهد (به طور مثال، گیلربت، ۱۹۹۸؛ گیلبرت و میلز، ۲۰۰۰). افرادی که از نظر اجتماعی مضطرب هستند، ممکن است به طور مزمن هم از احساس شرمندگی و هم شرمنده شدن بترسند که به احساس “رنجش ترس آور” و در نتیجه خشم منجر می شود (گیلبرت، ۱۹۹۸). تانجنی، واگنر، فلتچر و گرامازو(۱۹۹۲) در یک مطالعه همبستگی که دانشجویان کارشناسی، پرسشنامه های خودگزارش دهی مختلف را تکمیل کردند، خشم و شرم را بررسی کردند. آن ها دریافتند که برای رویدادهای منفی، تجربه شرم ارتباط نیرومندی با خشمگین شدن و برونی کردن سرزنش دارد. علاوه بر این، تجربه شرم با تمایل به ابراز غیرمستقیم خشم و خصومت ارتباط داشت تا ابراز مستقیم (تانجنی و همکاران، ۱۹۹۲).

     

    [۱] Gray, J. A.

     

    [۲] McNaughton, N

     

    [۳] Heller, W

     

    [۴] Lang, P. J

     

    [۵] Davis, M

     

    [۶] O¨ hman, A

     

    [۷] Hayward, C

     

    [۸] Mick, M. A

     

    [۹] Telch, M. J

     

    [۱۰] Neal, J. A

     

    [۱۱] Edelmann, R. J

     

    [۱۲] Glachan, M

     

    [۱۳] Rosenbaum, J. F

     

    [۱۴] Schwartz, C. E

     

    [۱۵] Wolff, P. L

     

    [۱۶] Barkow, J. H.

     

    [۱۷] Tooby, J

     

    [۱۸] Cosmides, L.

     

    [۱۹] Baumeister, R. F

     

    [۲۰] Leary, M. R.

     

    [۲۱] Duck, S.

     

    [۲۲] Tice, D.

     

    [۲۳] Chartier, M. J

     

    [۲۴] Walker, J. R

     

    [۲۵] Gilbert, P

     

    [۲۶] Ehlers, A

     

    [۲۷] Leung A.W.

     

    [۲۸] O¨ st L.G.

     

    [۲۹] Jerremalm A

     

    [۳۰] Johannson J.

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 08:11:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      پایان نامه دانشگاهی : آسیب­شناسی شناختی هراس اجتماعی ...

    نظریه‌های شناختی فرض می‌کنند که پردازش اطلاعات به طور جدی در تداوم اختلال‌های خلقی و اضطرابی دخالت دارند. فرآیندهای توجه، حافظه، تعبیر و قضاوت به طور گسترده‌تری در اختلال‌های اضطرابی مطالعه شده‌اند (هنریچز و هافمن، ۲۰۰۱). به طور کلی اینطور به نظر می‌رسد که افراد مضطرب به طور انتخابی اطلاعات تهدید­کننده را پردازش می‌کنند. با این وجود، این مسأله هنوز نامشخص باقی مانده است که آیا افراد مضطرب تنها زمانی به طور انتخابی اطلاعات را پردازش می‌کنند که محتوای اطلاعات کاملاً با هسته اضطراب آنها جور باشد یا اینکه آنها نسبت به پیام‌های دارای بار هیجانی یک سوگیری کلی دارند. علاوه بر این، مشخص نیست که آیا پردازش انتخابی در تمام مراحل پردازش اطلاعات رخ می‌دهد یا اینکه افراد مضطرب مستعد سوگیری در مراحل معینی از روند پردازش اطلاعات هستند. علاوه بر این، تمام اختلال‌های اضطرابی ممکن است به شیوه‌ای یکسان از این سوگیری‌ها تاثیر پذیرند. مدل‌های پردازش اطلاعات متعددی پیشنهاد شده است، در ابتدا اینطور مفهوم­پردازی می‌شد که افراد مضطرب نسبت به اطلاعات تهدید­کننده بیش­حساس هستند، که این مسأله پردازش خطر را تسهیل می‌کند (بک و همکاران، ۱۹۸۵؛ به نقل از هنریچز و هافمن، ۲۰۰۱). بنابراین اینطور فرض می‌شد که افراد مضطرب نسبت به اطلاعات تهدید­کننده دچار سوگیری هستند (فرضیه گوش به زنگی زیاد). پس از آن، این بحث مطرح شد که افراد مضطرب مستعد بازداری یا حتی اجتناب کامل از پردازش اطلاعات تهدیدکننده هستند، که به «اجتناب شناختی» از محرک‌های تهدیدکننده می‌انجامد (فرضیه اجتناب). اخیراً، این فرض‌های متناقض در یک مدل دو مرحله‌ای پردازش اطلاعات با یکدیگر تلفیق شده است. این مدل ابراز می‌دارد که افراد مضطرب در مرحله اول نسبت به اطلاعات تهدیدکننده گوش به زنگی زیادی دارند، در مرحله بعدی از چنین اطلاعاتی اجتناب می‌کنند (فرضیه گوش به زنگی زیاد ـ اجتناب). علاوه بر این پیشنهاد شده است که سوگیری تنها زمانی رخ می­دهد که اطلاعات موجود، هسته اختلال اضطرابی را نشانه رفته باشد (فرضیه اختصاصی بودن). هم چنین، این مطلب مطرح شده است که افراد مضطرب نقص عملکرد کلی را در زمان پردازش اطلاعات نشان می‌دهند (هنریچز و هافمن، ۲۰۰۱).

     

    پایان نامه

     

     

     

     

     

    ۲-۱۵: مدل­های شناختی رفتاری

     

    ریشه تاریخی مدل های شناختی رفتاری اختلالات روانی در شروع درمان رفتاری در اوایل دهه ۱۹۶۰ است (الیس[۵]، ۱۹۶۲) و می توان آنها را ادغام پارادایم های شناختی رفتاری دانست. به طور خلاصه، مدل شناختی رفتاری متفاوت است با رفتاری که در آن نه تنها تکیه بر نظریه یادگیری است بلکه بر این باورند که تغییر رفتاری به واسطه فرایند های شناختی امکان پذیر است (دوبسون[۶]، ۲۰۰۱)، دلایل متعددی برای اضافه کردن فرایند های شناختی به مدل های رفتاری وجود دارد، از قبیل؛ سختی در شمارش رفتارهای پیچیده انسانی از جمله زبان[۷]، جوابگو[۸] و شرطی­سازی عاملی (هایز[۹] و همکاران، ۲۰۰۱؛ دوبسون، ۲۰۰۱).

     

    در اینجا معتبرترین و قابل انتشارترین مدل های شناختی رفتاری اختلال هراس اجتماعی، که بوسیله هیمبرگ و راپی (هیمبرگ و همکاران، ۱۹۹۰) و نیز کلارک و ولز (۱۹۹۵) توسعه یافته­اند، ادغام خواهند شد.

     

     

     

     

    ۲-۱۵-۱: دو مدل منسجم شناختی رفتاری در اختلال هراس اجتماعی

     

    مدل های شناختی رفتاری پیشنهاد شده توسط کلارک، ولز، هیمبرگ و راپی به ترتیب بیشترین اعتبار را دارند و به طور بالینی مورد استفاده قرار می گیرند (کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷).

     

    در این بخش به دو مدل کلارک و ولز که مشابه بوده و ویژگی های بسیار مشترکی دارند پرداخته و در ادامه تفاوت های مدل هیمبرگ و راپی را مورد بررسی قرار خواهیم داد. ویژگی مهم مدل­ها، تمرکزشان بر حفظ برخی عوامل بیش از عوامل مسبب اختلال هراس اجتماعی است.

     

    مدل کلارک و ولز بر مبنای این عقیده بود که اشخاص مبتلا بهSAD  تصوراتی را در مورد خود و دیگران توسعه می دهند (مثلاً من آدم کسل کننده ای هستم و باید به شدت دوستانه رفتار کنم تا از سوی دیگران رانده نشوم) که باعث افزایش احتمال خطر تفسیر حوادث اجتماعی به عنوان تهدید می شود. هنگامی که موقعیتی خطرناک به نظر می رسد، فرایندهای خودتوجهی، رفتارهای امن در موقعیت و اضطراب ایجاد کننده نقصان عملکرد و رویدادهای قبل و بعد تکراری باعث ادامه هراس اجتماعی می شود.

     

    هنگامی که یک موقعیت به عنوان یک تهدید اجتماعی تفسیر می شود، شخص مبتلا به SAD منابع مورد توجه را به خود معطوف می سازد در حالی که خود را یک موضوع اجتماعی محسوب می کند. این امر چندین نتیجه مهم در پی دارد. درابتدا، توجه وابسته به تحریک درونی آسانی نشانه های اضطراب را نمایان می سازد که در غیر این صورت به آنها توجهی نخواهد شد. ازآنجا که این نشانه ها مانند خجل شدن به خودی خود تهدید کننده هستند، بازیابی آنها اضطراب موجود در یک حلقه بازخوردی را افزایش می دهد. به علاوه، توجه وابسته به تحریک درونی، استفاده از اطلاعات خارجی را به عنوان دلایلی که یک فرد چگونه مشاهده می شود سخت تر می سازد. در عوض، قلب تپنده یا دستهای لرزان شواهدی برای شخصی است که در اداره موقعیت ناتوان است و مدل پیشنهاد می کند که برای جلوگیری از وقوع حادثه، شخص می بایست از رفتارهای امن استفاده کند، که در هر زمینه ای می تواند باشد، مانند پوشیدن چندین لباس برای پنهان کردن عرق ناشی از نوشیدن مشروبات الکلی (کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷).

     

    این رفتارها به سه دلیل باعث ادامه اضطراب می شوند: ابتدا، رفتارهای امن باعث افزایش توجه وابسته به تحریک درونی می شود. دوماً، به دست آوردن اطلاعاتی که برای رد حادثه ترساننده (برای مثال، عدم توانایی درآمیزش و صحبت بدون مصرف الکل) سخت است. سوماً رفتارهای امن ممکن است در واقعیت باعث افزایش ریسک حادثه ترساننده (مانند افزایش عرق بر اثر مصرف بیشتر الکل) شود (کلارک و ولز، ۱۹۹۵، راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷).

     

    گذشته از رفتارهای امن و تمایلات مورد توجه، سومین مؤلفه اضطراب، القاءکننده نقص عملکردی است بدین معنا که اضطراب احتمال خطر بروز رفتاری که از نظر دیگران ناپسند/  منفی است (مانند سرد یا کسل کننده بودن) را افزایش می دهد و در نتیجه ممکن نیست شخص مبتلا به SAD  چندان دوستانه رفتار کند. این امر باعث ایجاد الگوهای رفتارهای متقابل منفی شده و باورهای منفی را تأیید می کند. همچنین این مدل تصریح می کند که افراد مبتلا به SAD  درگیر ماقبل و مابعد فرایند هستند. بدین معنی که افراد مبتلا بهSAD  برای مدت زمانی طولانی قبل و بعد حادثه، مضطرب هستند و به طور انتخابی شکست­های اجتماعی گذشته را نیز به یاد می آورند (کلارک و ولز، ۱۹۹۵، راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷).

     

    در مقابل، مدل پیشنهادی راپی و هیمبرگ بر نقش ارزیابی ادراکی دیگران، توجه به تهدیدات داخلی و خارجی و نمایندگی شخص به عنوان یک موضوع اجتماعی تأکید دارد. به علاوه همچنین وجود حلقه بازخوردی بین نشانه های رفتاری، شناختی و اضطراب سوماتیک تخصیص و توجه و برآورد احتمال خطر پیشنهاد می کند. این مدل مختصراً توضیح می دهد که چگونه اضطراب محصول یک مقایسه است، مقایسه اینکه تا چه حدی انتظارات ادراکی مخاطب و عملکرد یک فرد با هم مطابقت دارند، امکان و ارزش ارزیابی منفی را محاسبه می کند (به نقل از هدمن، ۲۰۱۱).

     

    ظاهراً چند تفاوت ناچیز در مورد رفتارهای امن و نقش تصور وجود دارد. اگرچه در یک بررسی دقیق تر خواهیم دید که به جای اصطلاح رفتارهای امن در مدل کلارک و ولز از اصطلاح نشانه های رفتاری در مدل راپی و هیمبرگ استفاده شده است. به علاوه، بنیانگذاران بیان کرده اند که این مدل بیشتر مدیون تفکری است که در پشت مدل کلارک و ولز وجود دارد (راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷). کلارک و ولز وجود تشابه بین مدلها را تصدیق کردند (کلارک و مک مانوس، ۲۰۰۲).

     

    [۱] Hyper Vigilance Hypothesis

     

    [۲] Avoidance Hypothesis

     

    [۳] Hyper vigilance – Avoidance Hypothesis

     

    [۴] Specificity Hypothesis

     

    ۱Ellis, A.

     

    ۲Dobson K.S.

     

    ۳Language

     

    ۴Respondent

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 08:11:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      مقاله (پایان نامه) : روش های کاهش هراس های اجتماعی ...

    گرچه پاره­ای از تحقیقات نشان داده­اند که برخی از داروهای “روان گردان[۱]” هراس های اجتماعی را کاهش می دهند (اوبرلندر[۲] و همکاران، ۱۹۹۴ به نقل از دادستان، ۱۳۸۹) اما متخصصان بالینی در وهله نخست، فنون روان درمانگری را برای دستیابی به این هدف به کار گرفته اند. به عنوان مثال در سالهای اخیر، رفتاری نگران از روش های مواجهه ای برای کاهش هراس های اجتماعی استفاده کرده اند. در اینجا نیز درمانگران به هدایت، تشویق و متقاعد کردن مبتلایان به هراس اجتماعی می پردازند تا با موقعیت هایی که برایشان هراسناک است مواجه شوند و تا وقتی ترس وجود دارد در آن موقعیت ها باقی بمانند. به طور معمول مواجهه با موقعیت جنبه تدریجی دارد و از موقعیت های سهلتر آغاز می شود و سپس بتدریج مراجع در وضعیت مشکلتر قرار داده می شود. در اغلب موارد، این روی آورد مواجهه ای دربرگیرنده بعدی شخصی است که به فرد می آموزد و وی را موظف می کند که خود نیز به تنهایی با موقعیت های اجتماعی مواجه شود. گروه درمانگری می تواند چهارچوب مناسبی برای روش های درمانگری مواجهه ای باشد چرا که افراد را وادار می کند تا در جوی حمایت کننده با موقعیت های اجتماعی مواجه شوند (دادستان، ۱۳۸۹).

     

     

    روی آوردهای شناختی نیز به صورتی گسترده در درمانگری هراسهای اجتماعی بکار برده شده اند. الیس معتقد است که باورهای نامعقول در اغلب مواقع، مبنای این اختلال و دیگر اختلال های روانشناختی را تشکیل می دهند. پژوهش ها نیز ضمن اثبات تاثیر این باورها در ایجاد هراسهای اجتماعی، نشان داده اند که درمانگری های شناختی و مواجهه ای بندرت می توانند توانایی غلبه کامل بر این اختلال را در بیمار به وجود آورند. و از اینجاست که متخصصان بالینی به روش آموزش مهارتهای اجتماعی متوسل شده اند (امل کمپ[۳]، ۱۹۹۴ به نقل از دادستان، ۱۳۸۹).

     

     

     

    ۲-۱۶-۱-۲: آموزش مهارت های اجتماعی

     

    روش آموزش مهارت های اجتماعی بر مبنای تالیف چندین روش رفتاری، شکل گرفته است. درمانگرانی که این روش را بکار می برند در وهله نخست، الگوی رفتاری مناسب را به مراجع ارائه می دهند و سپس وی را تشویق می کنند تا این الگوها را بکار برد. آموزش گروهی مهارتهای اجتماعی نیز به نتایج چشمگیری منجر شده است چرا که گروه می تواند همواره ضوابط متناسب اجتماعی را عرضه کند.

     

    پاره ای از تحقیقات بر تاثیر محدود این روش درمانگری در درمان هراس های اجتماعی تاکید کرده اند چرا که به رغم افزایش کارآمدی و مهارتهای اجتماعی بیماران، در اغلب مواقع، سطوحی از ترس پابرجا می ماند.

     

    بدین ترتیب، گرچه درمانگری مواجهه ای، شناخت درمانگری و آموزش مهارتهای اجتماعی، در درمان هراس های اجتماعی موثرند با این حال به نظر می رسد که هیچیک از آنها به تنهایی توانایی ایجاد یک تغییر کامل را ندارند. بررسیهایی که مستقیما به مقایسه این سه روی آورد پرداخته اند معمولا اثربخشی هریک را بطور جداگانه نشان داده اند بدون آنکه بتوانند برتری هیچیک را ثابت کنند (متیک[۴] و همکاران، ۱۹۸۹). در حالی که از تالیف این روی آوردها، نتایج به مراتب امید بخش تری حاصل شده اند (هوپ[۵] و همکاران، ۱۹۹۳) و بیمارانی که از روش درمانگری تالیفی استفاده کرده اند به بهبود قابل ملاحظه ای در زمینه کاهش اضطراب و افزایش کارآمدی دست یافته اند (دادستان، ۱۳۸۹).

     

    تاثیر درمان شناختی رفتاری و دارویی نسبتا به خوبی مورد بررسی قرار گرفته اند. درمقابل مطالعات کنترل شده در مورد درمان های سایکودینامیک و بین فردی در زمینه هراس اجتماعی کم و نادرند، این روش ها گزینه مناسبی برای درمان هراس اجتماعی مزمن نیستند (مرتبرگ[۶]، ۲۰۰۶).

     

    آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

     

    علی­رغم پیشرفت های جامع، توافقی کلی مبنی بر نیاز به توسعه روش های درمان وجود دارد، چرا که بسیاری از بیماران حتی بعد از درمان هنوز بیمار هستند. بنابراین، محققان به کشف فرایندهایی که باعث بقای هراس اجتماعی می شود و نیز یافتن تکنیک هایی برای بهبود نتیجه درمان این اختلال ادامه می دهند. یکی ازاین تکنیک ها، درمان فردی شناختی (ICT) است که براساس مدل کلارک و ولز (۱۹۹۵) در مورد هراس اجتماعی تاسیس شده است. درتلاشی دیگر برای افزایش نتیجه درمان، روشی درمانی شامل ترکیبی از [۸]CBT  و دارو مورد استفاده قرار گرفت. در رابطه با اثر احتمالی مدت زمان و شکل درمان مطالعات محدودی انجام شده است، برای مثال زمان تمرکز[۹] درمقابل درمان گسترده یا درمان استاندارد در مقابل درمان گسترده[۱۰]. مطالعات روش های رهایی از زمان متمرکز، در نوشته هایی تشریح شده است اما در مورد مطالعات کنترل شده فقدان منابع نوشتاری وجود دارد. تاثیرات دراز مدت درمان به اندازه کافی مورد مطالعه قرار نگرفته است. پیشرفت اخیر برنامه های خود یاری[۱۱] انتشار یافته از طریق اینترنت احتمالا مکمل بعدی درمان مدیریت تخصصی را فراهم می کند (مرتبرگ، ۲۰۰۶).

     

     

     

    ۲-۱۶-۲: درمان های شناختی و رفتاری

     

    درمان شناختی رفتاری[۱۲]، گروهی از درمان های روانشناسی و نیز تعدادی ازتکنیک های مختلف که اغلب درترکیب های متفاوت به کارگرفته می شود را شامل می شود. راهبردهای اصلی بکار گرفته شده در درمان هراس اجتماعی که در مجلات جامع ارائه شده اند عبارتند از ۱)آموزش مهارت های اجتماعی یا آموزش خاص مهارت های رفتاری در تبادلات اجتماعی براساس این فرضیه که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی فاقد مهارت های لازم در تعاملات اجتماعی هستند.

     

    ۲)آموزش تمدد اعصاب

     

    ۳)آشکارسازی؛ یک سری تکنیک های طراحی شده برای نزدیک شدن به یک موقعیت آزارنده و از نظرروانی درگیر شدن در آن موقعیت تا امکان خوگیری و انقراض آن موقعیت خاص فراهم شود.

     

    ۴)بازسازی شناختی؛ مجموعه تکنیک های طراحی شده برای تغییر شناخت های اساسی در مورد خود و دیگران (هیمبرگ، ۲۰۰۱؛ جاستر[۱۳] و هیمبرگ، ۱۹۹۸).

     

    تغییرات متعدد CBT  برای هراس اجتماعی مورد آزمایش قرار گرفته اند، برای مثال درمان عقلانی عاطفی[۱۴] (RET) (الیس ،۱۹۶۲)، آموزش مدیریت اضطراب[۱۵] (AMT) (ساین[۱۶] و ریچاردسون[۱۷] ،۱۹۷۱)، آموزش خودآموزی[۱۸] (SIT) (میشنبام[۱۹] ،۱۹۷۵)، آموزش مهارت های اجتماعی[۲۰] (SST) (استراوینسکی[۲۱] و دیگران ،۱۹۸۲)، تمدد اعصاب کاربردی[۲۲] (AR) (اوست و همکاران، ۱۹۸۱) و درمان شناختی (بک و امری ،۱۹۸۵) مخصوصا به عنوان یک درمان گروهی برای هراس اجتماعی توسط هیمبرگ و همکارانش توسعه یافت (هیمبرگ و بارلو، ۱۹۹۱).

     

    روش درمانی اخیر، درمان فردی شناختی[۲۳] است (ICT) که توسط کلارک و همکارانش توسعه یافت. بیشتر درمان های شناختی رفتاری در قالب یک گروه درمانی هفتگی ارائه شده که معمولا بین ۱۲ تا ۱۶ هفته طول می­کشند

     

    ۴psychotropic

     

    ۵Oberlander E.L.

     

    ۱Emmelkamp P.M.

     

    ۲Mattick R.P.

     

    ۱Hope D.A.

     

    ۲Mortberg E.

     

    ۳Individual Cognitive Therapy

     

    ۴Cognitive Bihaivior Therapy

     

    ۵Time-Concentrated

     

    ۶Extended treatment

     

    ۷Self-Help

     

    ۸Cognitive Behavioural Therapy

     

    ۱Juster H.R.

     

    ۲Rational Emotional Therapy

     

    ۳Anxiety Management Training

     

    ۴Suinn R.M.

     

    ۵Richardson F.

     

    ۶Self-Instructional Training

     

    ۷Meichenbaum D.

     

    ۸Social Skills Training

     

    ۹Stravynski A.

     

    ۱۰Applied Relaxation

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 08:10:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت