1. قبح هم جنس گرایی

 

با وجود معضلات فراوانی که در مورد انحرافات جنسی در غرب کنونی وجود دارد؛ اما عهد عتیق فعل همجنسگرایی را محکوم و می آورد:« با ذکور ، مثل زنان جماع نکن، زیرا که این فجور است»[۷۷۸] و برای انجام دهنده این فعل مجازاتهایی را معین میکند « البته هر دوی ایشان کشته شوند».[۷۷۹]
پایان نامه - مقاله - پروژه
در عهد جدید عیسی مستقیما سخنی از همجنسگرایی به عمل نمیآورد، اما پولس رسول با لحنی شدید از فسادی که در جامعه می بیند سخن میگوید: « زنان شان نیز عمل طبیعی را به انچه خلاف طبیعت است تبدیل کردندو همچنین مردان نیز استعمال طبیعی مردان را ترک گفتند و در آتش شهوت به یکدیگر سوختند»[۷۸۰]
اینگونه برخوردهای صریح نه تنها بر افکارمردم تاثیر داشت که بر تدوین قوانین جوامع غربی تاثر گذاشت درنتیجه تا همین اواخر اغلب مسیحیان تحت تاثیر این آموزه ها، به صرف خیر خواهی همجنس گرایان را محکوم کرده اند. از نظر اغلب مردم مسیحی این حالت غیر قابل تصور، وقوع ان اشمئزاز آور و غیرطبیعی بود وجود این نگرش باعث شده بود که همجنسگرایان احساس آلودگی و گناه کنند.

 

    1. قبح سقط جنین

 

تعالیم مسیحیت در طول قرون ثابت نبوده است. در دو قرن اول مسیحیت، که سقط جنین و بچه کشی معمول بود، کلیسا قاطعانه با آن مخالفت میکرد. بعدها میان جنین شکل یافته ئ شکل نایافته، که به اعتقاد آنان روح نداشت؛ و جنین شکل یافت که روح داشت، تمایز قایل شدند.
البته مذهب کاتولیک تنها مذهبی است که در این سالها احکام دقیقی درباره سقط جنین صادر نموده. نظر مذهب کاتولیک آن است که در زمان بسته شدن نطفه یک زندگی منحصر بهه فرد تشکیل شده، و در نتیجه سقط آن در هر زمان، خطاست.[۷۸۱]

۴) زهد و فروتنی

در مسیحیت، زهد به کناره‌گیری از محرّمات و ترک اموری است که سبب دوری از خداوند و نیز افسوس نخوردن بر از دست دادن چیزی و شادنشدن از به دست آوردن آن؛ نیز به کوتاهکردن آرزوها اطلاق میشود. [۷۸۲]
مسیح در قبح دنیا گرایی و عمومیت لطف خدا می‌گوید: «پس نصیحت من این است که برای خوراک و پوشاک غصه نخورید، برای همین زندگی و بدنی که دارید شاد باشید. به پرندگان نگاه کنید؛ آنها غصه ندارند که چه بخورند؛ نه میکارند و نه درو میکنند، اما پدر آسمانی شما غذای آنها را فراهم میکند. آیا شما برای خدا بیشتر از این پرندهها ارزش ندارید؟ به گلهای سوسن در صحرا نگاه کنید. آنها برای لباس غصه نمیخورند، با این حال به شما میگویم که سلیمان با تمام ثروت و شکوه خود لباسی به زیبایی این گلهای صحرا نپوشید. اگر خدا در فکر گلهایی است که امروز هستند و فردا از بین می‌روند، چقدر بیشتر در فکر شماست! … ای کم ایمانان![۷۸۳]
فرد مسیحی باید بداند که به دنیا تبعید شده است و دنیا تبعیدگاه اوست. پس باید شیوه‌ی زندگی خود را تغییر بدهد و با کشتن هوای نفسانی و دل بریدن از دنیا، راهبی واقعی شود. رهبانیت در مسیحت، صرفاً در اعمال ظاهری نمایان نمیشود، بلکه باید فرد از آن چه دنیایی است تهی شود؛ تنها به عشق آخرت زندگی کند و هرگز به این دنیای گناه‌آلود و آنچه به آن تعلق دارد دل نبندد.[۷۸۴]
بر اساس اخلاق مسیحی، کسی که به این چیزها دل بندد، در واقع نشان میدهد که به خدا دلبستگی ندارد؛ زیرا وابستگیهای این دنیا، خواسته‌های ناپاک و میل به داشتن و تصاحب هر آن‌چه به نظر جالب می‌آید، نیز غرور ناشی از ثروت و مال، هیچ‌یک از خدا نیست، بلکه از این دنیای گناهآلود است. دنیا نابود میشود و چیزهای گناه‌آلود از بین خواهد رفت، اما هرکه طبق خواست خدا زندگی کند همیشه برقرار خواهد ماند.[۷۸۵]

۳- علم سازی آموزه ها

مورخان جدیدتر به این حقیقت پی برده اند که سنت دینی غرب، یاریهای مهم، هرچند غیر مستقیمی، به علم در دوره سازندگیش رسانده است. بر آمدن و بالا گرفتن علم جدید یک پدیده پیچیده اجتماعی است که چندین قرن به طول انجامیده است و از عوامل متعددی اثر برده است که در اینجا سرو کار ما با زمینه های فکری برآمدن علم است.چرا در میان تمام فرهنگ های روی زمین، فقط در تمدن غرب بود که علم به معنای امروزیش پاگرفت؟ بسیاری از مورخان بر این عقیدهاند که یک عامل مهمش امعان نظر در طبیعت بوده که از ترکیب کم نظیر اندیشه یونانی و آرای اهل کتاب نشات گرفته است
در رنسانس، بدون شک، ترس از وجود نیروهای شریر، در طبیعت، همچنان تخیل عامه مردم را تسخیر کرده ، و چه بسا بالیدن علم رابه وقفه می انداخت. ولی در آثار مردانی چون قدیس بندیکتوس، قدیس فرانسیس، و قدیس توماس آکویناس[۷۸۶]، می توان دید که خوبی[مبدا و منتهای خیر داشتن] آفرینش به چندین وجه: عملی، استحسانی، عقلی تایید شده است.به این وصف ادیان توحیدی هرگز نیروهای طبیعی یا سایر موجودات زنده را تألیه نکره، یعنی به مقام خدایی نرسانده.[۷۸۷]

۱) قابل شناخت بودن طبیعت

به عقیده باربور، ادیان به ویژه ادیان ابراهیم نقش مهمی در فراهم نمودن برخی پیش فرضهای فلسفی علم فراهم نمودند . به اعتقاد وی ادیان توحیدی حاوی پیش فرض‌هایی نسبت به طبیعت است که از جهات زیادی با طبیعت همخوانی دارد.

۱. اعتقاد به هستی وقابل فهم بودن آن

این مولفه به آنچه که مولفه عقلانی علم یاد میشود مدد میرساند. زیرا از نظر ادیان جهان هستی یک نظام سامانمند و قانونمند است که قابلیت شناخت دارد. این باور به مسیحیت در قرون وسطی با اندیشه حکمای مدرسی که اعتماد عظیمی به توانایی های عقلانی بشری داشتند مزج شده بود و نقش مهمی را در شکلگیری علم ایجاد نموده است.[۷۸۸]
هنگامی که این نحوه اندیشه را در اروپا، با رهیافت سایر تمدن ها- یعنی خود آن تمدنها، باقطع نظر از روابطشان با اروپا- بسنجیم، درمی یابیم که فقط یک منشا باید داشته باشد. باید از عقلانیت خداوند ناشی شده باشد که او را صاحب نیروی انسانوار یهوه و خردمندی فیلسوفان یونان در نظر میآورند….. سپس باروبرو در ادامه میگوید:…نظر من این است که ایمان به امکان علم که از دیر باز در تکوین و تکامل نظریه علمی جدید دخیل بوده، اقتباس ناخود آگاهانه ای از الهیات قرون وسظی است.[۷۸۹]

۲. اعتقاد به آفرینش

اعتقاد به آفرینش و خلقت از اساسی ترین اعتقادات ادیان است و نقش مهمی را در تمدن ایفا کرده است؛ زیرا عقیده به آفرینش بیانگر این حقیقت است که جهان خلقت بالضروره از خداوند صادر نشده است بلکه خداوند از روی میل و اختیار آن را خلق کرده است. لازمه مختار بودن خداوند این است که جهان هم حادث و هم نظاممند محسوب شود. و راه کشف نظاممندی جهان فقط از راه تجربه امکان پذیر است و بس. بنابراین این جهان موجود مطابق با جهانبینی خلقت بهترین قلمروی است که می توان روش علمی را بر آن اطلاق کرد، برخلاف دیدگاه یونانیان که معتقدند جهان بالضروره از عقل خداوند صادر شده است؛ طبق این روش جهان از بررسی علمی به دور است و باید مورد کاوش عقلی قرار بگیرد. به عبارت دیگر اعتقاد به آفرینش تلویحا دلالت بر این دارد که جزییات طبیعت را فقط با مشاهده تفصیلی آن می توان شناخت. زیرا جهان محصول فعل اختیاری خداوند است و خداوند در هر آن در آن دخل و تصرف میکند نه این که خدانوند به یکباره جهان را به همین صورت آفریده است و دیگران دست شان از آن کوتاه باشد. بنا براین ما فقط با مشاهده بالفعل و تجربی میتوانیم به کم و کیف آفرینش او پی ببریم[۷۹۰]

۳. غلبه نظره تایید آمیز نسبت به طبیعت

غلبه نظریه تایید آمیز به طبیعت در کتاب مقدس «خوبی جهان نتیجه قهری عقیده به آفرینش است» و مهر تایید به خوب بودن طبیعت از یک سو و اعقاد به خدای واحد در در ادیان توحیدی در شکست اعتقاد«ارباب انواع طبیعت» از سوی دیگر ازن زمینه را فراهم کرد که طبیعت موضوع تحقیق قرار بگیرد.[۷۹۱]
از نظر باربور این سه خصوصییت آموزههای اهل کتاب باعث شد که علم جدید و مدرن در ابتدای قرن هفدهم در غرب رشد نماید، بنابراین علم جدید مدیون دین میباشد[۷۹۲]
آموزههای مسیحی بر آن بود که طبیعت متناهی و قابل فهم و شناخت است وانسان، از آن لحاظ که انحصارا یک موجود طبیعی نیست، میتوانست جنبه نا متناهی و نامحدود داشته باشد. این دیدگاه، نظرگاه شناخت طبیعت و انسان را کاملا دگرگون میساخت، یعنی با طرد هر نوع عامل سری در دل طبیعت، شناخت معقول آن ممکن می شدو برعکس ، شناخت انسان از جنبه صرفا طبیعی بیرون آمده، وجهی اصیل و خاص مییافت که می بایست به طور مستقل درباره آن فکر کرد.در این دیدگاه، انسان جنبه ماواری طبیعی پیدا میکند و شناخت واقعی از چارچوب طبیعت خارج میگردد.[۷۹۳]

۲) نقش مذهب پروتستان در علم جدید

به عقیده باربور علاوه بر نگرش اهل کتاب نسبت به طبیعت عامل دیگری که نقش اساسی در گسترش علم جدید ایفا کرده؛ رویکرد جدیدی بود که به وسیله فرقه پروتستان به وجود آمد.[۷۹۴]
نهضت اصلاح دینی در ابتدا با انگیزه اصلاح کلیسای کاتولیک آغاز شد؛ نه شکاف و ایجاد فرقه ی جدید بین کاتولیک ها؛در شرایط فساد دستگاه کلیسا این جنبش نه برای تغییر در اصول دیانت مسیحی بلکه برای تغییر در کاربست آن، وارد عرصه های سیاسی و اجتماعی شد. و تمام تاکید آن بر بازگشت به مسیحیت اصیل و ناب و کتاب مقدس بود[۷۹۵]
پروتستانها معتقد بودند که مرجعیت دینی تنها از آن کتاب مقدس است و از این رو هیچگونه حجیتی برای مقام پاپی، شوراهای کلیسیی یا آرای آبای کلیسا و قدیسان قایل نیستند. در حالیکه کلیسای کاتولی خود را تنها مرجع و حافظ و مبین کتاب مقدس میشمارد؛ و آموزههای و سنتهای دیر پا را دارای وثاقت و حجیت و کامل کننده متون مقدس تلقی میکند.
از دید پروتستانها هر مسیحی میتواند پیام کتاب مقدس را به وجدان شخصی خود دریابد. و در این راه چنان راه افراط رفتند که که متون مقدس را طبق دلخواه خود پیمودند. در دوره های بعد بسیاری از پروتستان ا بر نقش عقل ، تجربه دینی و برداشت ههای شخصی با گونه ای افراطی عمل کردند[۷۹۶]
اساسا تفکرات فردگرایانه پروتستانها و طرفداران نهضت اصلاح دینی،امکان آزادی فرد دررابطه – بدون وساطت کلیسا- با خدا را فراهم می کرد. به طور کلی این جنبش اصلاح دینی و نیز فرقه پروتستان در اشاعه فرداگرایی خیلی موثر بودند

۴- اقتصادی

آموزههای اقتصادی با بسترسازیهایش در اجتماع و فعالیت های اجتماعی و اقتصادی مردم مطمئنا میتوانند نقش بسیاری را در زمینه اقتصاد نیز داشته باشند. وبر میگوید: «امروزه با توجه به سازمانهای سیاسی، حقوقی، اقتصادی و فردی موجود، با اشکال سازمانی و ساختار خاص اقتصاد کنونی، این روح سرمایه داری را میتوان نتیجه ی محض تطبیق دانست. نظام اقتصاد سر مایهداری نیازمند این سرسپردگی به پولسازی به عنوان یک «تکلیف» است.[۷۹۷]
نویسنده کتاب «اقتصاد دینی» اصول کتاب مقدس را برای زندگی اقتصادی در چند مورد بررسی کرده و می گوید: دیدگاه های مشترکی در بین مسیحیان کاتولیک و پروتستان، در مورد اصول اقتصاد مسیحیت وجود دارد که در نگاه نویسنده کتاب اقتصاد دینی چنین است که؛ موضوعات الهیاتی که در کتاب مقدس بیان شده پیام هستند برای زندگی اقتصادی است و هم هشداری به اینکه نظام خلقت متعلق به خداست و ما نسبت به آن مسوولیم تا آن را خراب نکنیم و دوم اینکه، کار بخشی از وظیفه انسانی معرفی شده و هدف از کار ابتدا ءا و نه منحصرا برای تامین نیازهای انسانی است، و کسانی که نمیتوانند کار کنند باید بقیه به انها کمک برسانند[۷۹۸]

۱) احترام به کار

تلقی مسیحیت از کار به طور وسیع از دیدگاه یهود مقتبس است. کار محترم است؛ در عین حالیکه ضرورت است. در اعمال روسولان، نقل شده، پولس زندگی خود را با کار به عنوان چادردوز تامین میکرد. پولس همچنین توصیه میکرد« حریص باشید در این که آرام شوید و به کارهای خود مشغول شده، با دست های خویش کسب معاش کنید، چنانکه شما را حکم کردیم؛ تا نزد آنانی که خارجند به طور شایسته رفتار کنید و به هیچ چیز محتاج نباشید»[۷۹۹] پولس همچنین با لحنی شدید حکم می کند که مسیحیان نباید انگل باشند: « این را به شما امر کردیم که اگر کسی نمیخواهد کار نکند، خوراک هم نخورد»[۸۰۰]
هنگامیکه مسیحیان از حرفه سخن میگویند، معمولا در ذهن به شغل میاندیشند، مانتد کشیش، پرستاری، دکتر یا معلم. ولی این نکته را باید به طرز کامل درک نمود که در این دیدگاه هر شغلی که اخلاقا درست نباشد( مانند قواد یا دزد بدن) میتواند حرفهای باشد که توسط آن انسان مقصود خدا را محقق سازد» [۸۰۱]

۲) کار یک وظیفه الهی (Berfur)

زمانی باور در مسیحیت مبنی بود بر کثیف شمرده شدن پول، و مردم با تنفر از آن سخن می گفتندولی با برداشتی نو که از آموزه بندگی صورت گرفت بالاخره ، ثروت ارج و مقام یافت و مال اندوزی خصلتی پسندیده گردید. و کارکردن از شرایط پرهیزگاری شناخته شد. و بهرۀ وام به عنوان پاداش قانونی در ازا به خطر انداختن نقدینۀ شخصی، حلال به شمار آمد[۸۰۲] لوتر در جست وجوی چنین بدیلی به این نتیجه رسید که: « انجام وظایف دنیوی در هر شرایطی یگانه طریق زندگی خداپسندانه است و این طریق و فقط این طریق مرضی خداست و از این رو همه مشاغل مشروع در نظر خداوند از ارزش مطلقا یکسانی برخوردارند.»[۸۰۳]
چنین اعتقادی، رویکرد نوی در باره کار کردن ایجاد کرد؛ لوتر با بی ارزش گردانیدن مناسک بیرونی شریعت کوشید تا از طریق آموزه ی «ایمان یگانه راه رستگاری»، کار و اشتغال دنیوی را به جای مناسک عینی و کلیسایی بنشاند. و به خود کار بیشتر از مناسک شریعت اهمیت قایل شد به طوری که، «تلقی انجام تکلیف در مشاغل دنیوی به مثابه عالی ترین مضمونی که فعالیت اخلاقی فرد به طور کلی می تواند به خود بگیرد. همین تلقی بود که ناگزیر به فعالیت دنیوی روزمره معنایی مذهبی بخشیدو زندگی خداپسندانه را، نه با فراتر رفتن از اخلاقیات دنیوی [و توسل] به ریاضت کشی زاهدانه، بلکه فقط با انجام وظایف دنیوی که هر فرد در زندگی برای وی مقرر کرده است میسر میباشد و این همان «تکلیف»[Beruf] اوست[۸۰۴] و هر شخص در هر مقام و در هر شغلی را در بر میگرفت.
این مفهوم شور و شوق بی شماری را برای فعالیت بیانتها به وجود آورد. و مومنین مسیحی با درک این که با کار کردن موجبات رضای خدا را فراهم می‌کنند دست به فعالیت زدند. اینچنین رفتاری بود که بعدا وبر، در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که پروتستانهادر مقایسه با باقی مسلک های مسیحی در کار و دانش آموزی موفق تر عمل کرده اند.

۳) آموزهی تقدیر

به عقیده گوستاولوبون؛« تمام حکما و متکلمین مخصوصا لوتر قائلند که کلیه حوادث و وقایع عالم آنچه هست همه مقدر شده است و قابل هیچگونه تبدیل و تغییر نیست.» سپس وی از قول لوتر می آورد« خود لوتر که بانی اصلاح مذهب مسیحی است می نویسد: در این باب شواهدی که از کتاب مقدس در دست می باشد تماما منافی ومخالف مسئله اختیار است و این قراین و شواهد در بسیاری از موارد کتاب موجود بلکه تمام کتاب مشحون از این قبیل امارات است.»[۸۰۵]
آموزه تقدیر گرایی و اینکه انسان پابر عرصه گیتی نهاده، ممکن است مورد تأیید الهی نباشد؛ با طهور کالون و در قرن ۱۶ رواج پیدا کرد . در این فرقه، همه چیز با آموزهی تقدیر آغاز می گردد. تقدیرگرایی کالونیستی به مؤمن این گونه القاء میکرد که تنها بخش کوچکی از بشریت به رستگاری ابدی فراخوانده شده است و این واقعیت به همراه کل آفرینش «تنها به عنوان وسیلهای در خدمت تجلی عظمت خداوند معنی دارد. اطلاق معیارهای «عدل دنیوی» به احکام قاهرانهی الهی بیمعناست و وهنی به عظمت او به شمار میآید، زیرا او و فقط او آزاد است یعنی تابع هیچ قانونی نیست.»[۸۰۶]
این آموزه در راه پویایی از انجا اهمیت پیدا می کند که، کالون به آموزهی «ایمان تنها طریق رستگاری» باور داشت اما به نظر او «ایمان بایستی توسط نتایج عینی آن اثبات میشد تا بنیاد محکمی برای یقین از رستگاری فراهم کند. ایمان باید «ایمانی فعال» و دعوت به رستگاری باید «تکلیفی عملی» باشد.»[۸۰۷] و مهم ترین امکان برای تشخیص اینکه ایمان ایمانی فعال و حقیقی است فراهم میگردد. این سلوک در رفتار فرد مؤمن نمود مییابد و در «آگاهی از اینکه رفتار او بر پایه نیروی باطنی در خدمت عظمت خدا قرار دارد و بنابراین نه تنها خواست بلکه عمل خداست» و البته بایستی توجه داشت که این آگاهی نه امکان دست یابی به رستگاری بلکه زمینهای برای اطمینانی هر چند کاذب را فراهم می سازد. «بنابراین اعمال نیک گرچه به عنوان وسیله دستیابی به آمرزش بی اعتبارند، اما به عنوان نشانه برگزیدگی اجتنابناپذیرند. این اعمال ابزاری فنی نه برای خریداری آمرزش، بلکه برای خلاصی از ترس لعنت به شمار میروند.»[۸۰۸]
در عمل این بدان معناست که خدا یاور آنانی است که به خودشان کمک می کنند، بنابراین فرد کالونیست خود رستگاری خویش یا به عبارت صحیحتر اعتقاد به رستگاری خویش را میآفریند. اما این آفرینش نمی تواند مانند کاتولیسیسم شامل انباشت تدریجی اعمال نیک منفرد و مفید به حال شخص باشد، بلکه عبارت است از یک کف نفس منظم که در هر لحظه در برابر دو شق برگزیدگی و لعنت قرار دارد[۸۰۹] و برای خارج شدن از حلت لعن کالوینیست ها دایم باید به اعمال خوب مشغول باشند
کالونیسم به ریاضت کشی کاتولیکی خصلتی این جهانی بخشید و آن را در خدمت یک زندگی هدفدار منظم و عقلانی درآورد. ریاضتکشی آن زاهدانگی خود را فرو نهاد و به جای فعالیتهای روحانی فرادنیوی در قالب مشاغل دنیوی مستحیل گشت. «اما کالونیسم در طی تکامل خود چیز مثبتی بر آن افزود: ایده ضرورت اثبات ایمان در زندگی شغلی دنیوی. بدین ترتیب کالونیسم به گروه های وسیع تری از مردم که دارای تمایلات مذهبی بودند انگیزهای مثبت برای ریاضتکشی بخشید و با بنا کردن اخلاقیات خود بر پایه آموزه تقدیر، اشرافیت روحانی در خارج و مافوق این جهان را با اشرافیت روحانی متقیان برگزیده خدا در همین جهان جایگزین کرد» به عبارت دیگر کالونیسم ریاضت کشی را از دایرهی تنگ و محدود راهبان بیرون کشید و به حیطه ی زندگی فردی کسان بیشتری بسط داد یا آنگونه که سباستین فرانک دریافت «اهمیت نهضت اصلاح در این واقعیت است که هر مسیحی باید مادام العمر یک راهب باشد»[۸۱۰]
نقد
منبع تلاش‏های وسیع و همه‏جانبه جهان مسیحی درخور تعالیم‏ دیانت مسیح نیست ما میدانیم این تعالیم و دستورات مسیحیت نیست که واتیکان‏ و سایر مراکز مسیحی را واداشته امروز دست به چنین رستاخیز بزرگی‏ بزنند،زیرا مواد تعلیمات مسیحیت و فرهنگ آن کاملا در دسترس‏ است و در این مواد و فرهنگ چنین نیروی محرکی دیده نمیشود.

موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1400-07-23] [ 07:28:00 ب.ظ ]