فی تفسیر على بن إبراهیم باسناده الى ثویر بن أبى فاخته عن على بن الحسین علیه السلام قال: … قوله: یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً یعنى تبسطو الحدیث طویل أخذنا منه موضع الحاجه.[۲۲۶]
در تفسیر علیابن ابراهیم از امام زین العابدین (ع) روایت شده که در مورد سخن خداوند: «یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً»[۲۲۷] فرمودند: یعنی (آسمانها و کوهها) گسترده شوند.
واژه «تمور» در این روایت «بسط» و گستردن معنا شده است و در لغت نیز همین معنا مطرح شده است: «مارَ یَمورُ مَوْراً إِذا جعل یَذْهَبُ و یجیء و یَتَردّد … تَمُورُ إِذا مالت یمیناً و شمالًا، و الدِّماءُ تَمورُ على وجه الأَرض إِذا انْصَبَّتْ فتردّدت.»[۲۲۸]
مشفقین:
فی تفسیر على بن إبراهیم و قوله: … قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ اى خائفین من العذاب. در تفسیر علیابن ابراهیم در مورد سخن خداوند متعال: «قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ» [۲۲۹]فرمود: (مشفقین) یعنی ترسایان از عذاب.
«مشفق» در این روایت به معنای خائف آمده است و در منابع لغت نیز همین معنا مطرح شده است: «و الشَّفَق: الخِیفه … الشَّفَقُ الخوف. تقول: أنا مُشْفِق علیک أی أَخاف» [۲۳۰]
نضاختان:
فی تفسیر علی بن إبراهیم باسناده الى یونس بن ظبیان عن أبى عبد الله علیه السلام فی قول الله: … «عَیْنانِ نَضَّاخَتان» قال: تفوران[۲۳۱]
در تفسیر علیابن ابراهیم از امام صادق (ع) روایت شده که در مورد «عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ» فرمودند: یعنی فوران میکنند.
«نضخ» در این روایت به معنای فوران کردن آمده است. در لغت نیز همین معنا برای این واژه مطرح شده است: «و عین نضَّاخه: تَجیش بالماء … التهذیب: و النَّضْخ من فور الماء من العین و الجیشان»[۲۳۲]
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید. |
مزن، مقوین:
فی تفسیر علی بن إبراهیم: أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْن قال: من السحاب نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَهً لنار یوم القیامه و متاعا للمقوین قال: المحتاجین. [۲۳۳]
در تفسیر علیابن ابراهیم در مورد عبارت: «أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ» روایت شده که یعنی: ابرها؛ و «نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَهً» یعنی برای روز قیامت؛ «و متاعا للمقوین» یعنی: برای محتاجان.
چنانچه معروف است «مزن» معنای ابر است که در روایت و در لغت نیز به همین معناست: «المُزْنُ و هو الغیم و السحاب»[۲۳۴] و مقوی که در روایت به محتاج معنا شده، در لغت نیز به کسی که توشهای همراه ندارد معنا شده که هر دو به یک معنا هستند: «المُقْوِی الذی لا زاد معه»[۲۳۵]
مهیمن:
فی تفسیر علی بن إبراهیم قوله: «المهیمن» اى الشاهد. [۲۳۶]
در تفسیر علیابن ابراهیم روایت شده که مراد از «المهیمن» شاهد است.
«مهیمن» در روایت به معنای شاهد آمده که در لغت نیز به همین معنا آمده است: «و المُهَیْمِنُ: الشاهد»[۲۳۷]
نصوح:
على بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبى عمیر عن أبى أیوب عن ابى بصیر قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً» قال: هو الذنب الذی لا یعود فیه أبدا… . [۲۳۸]
(از امام صادق (ع) روایت شده که در مورد آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً»[۲۳۹] از ایشان سوال شد، فرمودند: منظور گناهی است که هرگز دوباره مرتکب آن نشود.
در روایت نصوح به معنای خالص و توبه از گناهی که هرکز بدان بازگشت نشود آمده و در لغت نیز همین معنا گفته شده: «النَّصُوح: الخالصه، و قیل: هی أَن لا یرجع العبد إِلى ما تاب عنه»[۲۴۰]
ملتحد:
فی تفسیر علی بن إبراهیم … و لم أجد من دونه ملتحدا یعنى مأوى … .[۲۴۱] در تفسیر علیابن ابراهیم آمده که «ملتحدا» در عبارت «و لم أجد من دونه ملتحدا» یعنی مأوی و محل آرامش.
در این روایت واژه «ملتحد» به معنای مأوی و محل آرامش آمده و درلغت نیز عینا همین معنا مطرح شده است: «و المُلْتَحَدُ: المَلْجَأُ لأَن اللَّاجِئَ یمیل إِلیه»[۲۴۲]
ناشئه اللیل:
فی مجمع البیان «إِنَّ ناشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلًا» و المروی عن ابى جعفر و ابى عبد الله علیهما السلام انهما قالا: هی القیام فی آخر اللیل.[۲۴۳]
در مجمع البیان در مورد عبارت «إِنَّ ناشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلًا»[۲۴۴] از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روایت شده که فرمودهاند: منظور ایستادن به نماز در پایان شب است.
در این روایت عبارت «ناشئه اللیل» به معنای قیام و خواندن نماز در پایان شب است و در لغت نیز همین معنا مطرح شده است: «قیل: الناشِئهُ و النَّشِیئهُ إذا نِمْتَ من أوَّلِ اللیلِ نَوْمهً ثمَّ قمتَ، و منه ناشِئهُ اللیل» [۲۴۵]
وَزَر:
فی تفسیر علی بن إبراهیم قوله: کلا لا وزر اى لا ملجأ … .[۲۴۶]
در تفسیر علیابن ابراهیم روایت شده که «کلا لا وزر» یعنی لا ملجأ (ملجأ: پناهگاه)
«وزر» درروایت حاضر به معنای ملجأ و پناهگاه آمده و در لغت نیز همین معنا برای این واژه مطرح شده: «الوَزَرُ: المَلْجَأ»[۲۴۷]
مساق:
فی الکافی باسناده الى جابر عن أبى جعفر علیه السلام قال: سألته عن قول الله عز و جل: … ثم إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ قال: المصیر الى رب العالمین.[۲۴۸]
در کافی از امام صادق (ع) روایت شده که از ایشان در مورد «ثم إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ» سؤال شد ایشان فرمودند: یعنی بازگشتگاه به سوی پروردگار جهانیان.
در این روایت «مساق» به «مصیر» معنا شده و در لغت نیز عینا همین معنا برای این کلمه مطرح شده است: «الْمَساقُقال: المصیر»[۲۴۹]
کواعب اترابا:
فی تفسیر على بن إبراهیم … فی روایه أبى الجارود عن أبى جعفر علیه السلام قال فی قوله: «إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً» قال: هی الکرامات «وَ کَواعِبَ أَتْراباً» اى الفتیات النواهد. [۲۵۰](در تفسیر علیابن ابراهیم از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند: منظور از «إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً» همان کرامات است و منظور از «وَ کَواعِبَ أَتْراباً» دخترکان سینه برآمده است.
عبارت «کواعب اترابا»، متشکل از دو کلمه که جمع «کاعب» و «تربیه» است در این روایت به دخترکان سینه برآمده معنا شده است که در لغت نیز بامراجعه به هر یک از این دو کلمه همین معنا فهمیده میشود: «کُعُوباً و کُعُوبهً و کِعابهً و کَعَّبَت: نَهَدَ ثَدْیُها [نهد: نَهَدَ الثدْیُ یَنْهُد، بالضم، نُهُوداً إِذا کَعَبَ و انتَبَرَ و أَشْرَف[۲۵۱].» و جاریه کَعابٌ و مُکَعِّبٌ و کاعِبٌ، و جمعُ الکاعِبِ کَواعِب»[۲۵۲]؛ «و الترائب: ضلوع الصدر، الواحده: تَرِیبَه»[۲۵۳]
ارائک:
فی أمالی الصدوق (ره) متصل بآخر ما نقلنا عنه اعنى قوله و طلب ثوابه قال الله تعالى ذکره: … مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَى الْأَرائِکِ و الاریکه السریر … .[۲۵۴]
در کتاب امالی شیخ صدوق روایت شده که اریکه در «مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَى الْأَرائِکِ» [۲۵۵]همان سریر است.
«ارائک» که جمع «اریکه» است در روایت به سریر (تخت) معنا شده است. در لغت نیز همین معنا برای این واژه آمده است: «و الأَرِیکهُ: سریر فی حَجَله، و الجمع أَرِیکٌ و أَرَائِک»[۲۵۶]
شامخات:
فی ما روی علی بن إبراهیم و قوله: وَ جَعَلْنا فِیها رَواسِیَ شامِخاتٍ قال: جبال مرتفعه. [۲۵۷]از روایات علیبن ابراهیم در مورد آیۀ وَ جَعَلْنا فِیها رَواسِیَ شامِخاتٍ است که: یعنی کوههای مرتفع.
«شامخ» در این روایت به مرتفع معنا شده که در لغت نیز به همین معنا آمده است: «شمخ: شَمَخَ الجَبَلُ یَشْمَخُ شُموخاً: علا و ارتفع.»[۲۵۸]
قضب، ابّا:
فی تفسیر علی بن إبراهیم: … فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا الى قوله: وَ قَضْباً قال: القضب القت قوله: و فاکهه و أبا قال: الأب الحشیش للبهائم. [۲۵۹]
درتفسیر علیابن ابراهیم روایت شده … قضب یعنی گیاهان صحرایی خوردنی و «اب» در «فاکهه و أبا» یعنی علفهایی که برای چهارپایان است.
در این روایت «قضب» به «قت» یعنی گیاهان صحرایی معنا شده و «اب» به علف و در لغت نیز همین معنا برای این دو واژه مطرح شده است: «قال: و أَهل مکه یُسَمون القَتَّ القَضْبهَ.»[۲۶۰] ؛ «الأَبُّ کُلُّ ما أَخْرَجَتِ الأَرضُ من النَّباتِ. و قال عطاء: کُلُّ شیءٍ یَنْبُتُ على وَجْهِ الأَرض»[۲۶۱] رجع، صدع:
فی تفسیر علی بن إبراهیم حدثنا جعفر بن أحمد بن عبید الله بن موسى عن الحسن بن على بن أبى حمزه عن أبى بصیر فی قوله: … وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ قال: ذات المطر وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ اى ذات النبات.[۲۶۲] در تفسیر علیابن ابراهیم روایت شده که درمورد «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ» گفته شده یعنی آسمان دارای باران و «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» یعنی زمین دارای روییدنی.
در این روایت واژه «رجع» به باران و واژه «صدع» به گیاهان معنا شده که در منابع لغت نیز همین معانی عینا تکرار شده است: «و الرَّجْع: المطر لأَنه یرجع مره بعد مره.»[۲۶۳] «و الصَّدْعُ: نباتُ الأَرض لأَنه یَصْدَعُها یَشُقُّها فَتَنْصَدِعُ به» [۲۶۴]
مَهِّل: