«ممکن است بشری از لحاظ صفا و کمال و معنویت به مقامی برسد که به قول عرفا یک سلسله مکاشفات برای او رُخ دهد و حقایقی از طریق علم الهامی به او ارائه گردد، ولی او مأمور به دعوت مردم نیست».[۸۶]
همیشه در دنیا افرادی هستند که خداوند در باطن ضمیرشان با آنها حرف می زند. حضرات ائمه معصومین: این گونه بوده اند. بالاخص حضرت زهرا۳ این طور بوده اند. حضرت مریم۳ به نصّ قرآن مجید این طور بوده اند با این که پیامبر نبوده اند.[۸۷]
برخی از آیات و نیز گزارش قرآن در باره القای برخی از معارف در دل شماری از انسان های غیر نبیّ، زمینه ساز پیدایش تفکّر و نظریه تازه ای در شناخت شناسی اسلامی شده است. بر اساس این نظریه و نگرش، که در گذر ایّام و به تدریج رو به رشد و استقلال نهاده، انسان می تواند در کنار شناخت های دیگرِ تجربی، عقلی و وحیانی، به نوع دیگری از شناخت دست یابد که زمینه، قلمرو و ابزار متفاوتی دارد و جهان بینی متفاوتی را پدید می آورد.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

زمینه شناخت اشراقی

زمینه و راه دست یابی به چنین فهم و درکی که می توان آن را «شناخت و معرفت الهامی و عرفانی» نامید، فقط تزکیّه و تهذیب نفس و طهارت روح و روان، و یگانه ابزار دریافت آن دل آدمی است و همه مؤمنان صالح و پرهیزگار می توانند متناسب با ایمان، عمل صالح و طهارت روحیِ خود از معرفت یاد شده برخوردار باشند. چنین شناختی، که بی هیچ زمینه حسّی و عقلی به یکباره و فقط از سوی خداوند افاضه می شود، جلوه ای از امداد غیبی الهی در زندگی بشر است.[۸۸]
باید توجّه داشت که قرآن گاهی این گونه الهام را به نام وحی می آورد که با وحی اصطلاحی که به نبیّ می رسد متفاوت می باشد. الهام خود به چند قسم تقسیم می شود: الهام فطری، الهام قلبی، الهام غریزی، الهام طبیعی.
مبادی الهام را می توان در چند چیز نام برد:
ایمان، اخلاص، حبّ اهل بیت، خشیت الهی، عمل، نماز، صوم، زهد، حلال خوری، کم خوری، و دعا و… که در فصل مربوط از آن بحث خواهیم کرد.

مکانیزم شناخت عرفانی یا همان ادراک و معرفت از راه دل

«مسأله تزکیه نفس دو نقش دارد. یکی این که رفع مانع می کند از شناخت های دیگر، تزکیه نفس باعث روشن بین تر شدن عقل می شود. گرد و غبار را از جلوی دید انسان سالک برطرف می کند. فضا را برای عقل صاف تر می کند. امّا نقش دیگری هم دارد بلکه خود قلب بعد از صفا و جلا یافتن، الهام می کند. باعث ایجاد یک نوع – به قول اقبال لاهوری – تجربه درونی می شود».[۸۹]
عرفای اسلامی، مکانیزم قلب را تحت عنوان «سیر و سلوک» بیان می کنند. آنها قائلند که، میان ضمیر انسان و بینش صحیح، موانع و حجاب هایی ایجاد می شود که مانع رؤیت حقایق است، برای این که حقایق را دریابیم باید موانع و حجاب ها را کنار بزنیم. برای خرق حُجب و رفع و دفع موانع عرفا طی مراحلی را لازم دانسته اند. این مراحل به طور خیلی خلاصه در ده مرحله جمع می شود: ۱- یقظه، ۲- توبه، ۳- محاسبه، ۴- انابه، ۵- تفکّر، ۶- تذکّر، ۷- اعتصام، ۸- انقطاع، ۹- ریاضت و نفس کشی، ۱۰- سماع و درک لطائف و ارتقاء به جهان غیب.[۹۰]
کمترین اثر طی این مراحل رفع موانع عظیمی از (حبّ و بغض، هوی و هوس) که حجاب ضخیمی بر روی قوای عقل و خرد و ادراک ایجاد می کنند می باشد.
نتیجه مکانیزم قلب منحصر به رفع مانع نیست، بلکه صفای قلب مایه الهام ها و سروش های غیبی می گردد، آگاهی هایی بدست می آید که به دیگران دست نمی دهد از این رو می توان گفت که تزکیه نفس که مشتمل بر «تخلیه رذایل و تحلیه به فضائل» است، دو اثر دارد:
۱- موانع را از دید عقل و بصیرت انسانی برمی دارد و در انسان آنچنان آمادگی ایجاد می کند که حقایق را آنچنان که هست درک می کند. بالاخص بزرگترین حجاب معرفت را که انگیزه های نفسانی است، از بین می برد.
۲- منبع یک رشته الهامات می گردد.[۹۱]
از نظر اصول روان شناسی هم این معنا امروزه ثابت شده است که اعمال آدمی همواره بازتابی در روح و جان او دارد، و تدریجاً روح را به شکل خود درمی آورد. حتّی اعمال آدمی در تفکّر و اندیشه و قضاوت او اثر می گذارد.
ورای عقل نظری که جهت استعلام مجهول، ترتیب مقدّمات و أشکال می کند برای انسان طریقی دیگر وجود دارد که به وسیله آن اسراری را که از عقل پنهان و محجوب مانده است را بشناسد و به عین بصیرت ببیند. و آن طریق به حکم ﴿فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً[۹۲] طریق تصفیه و سلوک و ریاضت و مجاهده و تفریغ دل از غیر حقّ و کمال تَبَتُّل و دوام توجه است که راه جمیع انبیاء: و اولیاء: و عرفاء حقیقی است. و این طریق عشق و محبّت است که جز در طینت انسانی، این معنی یافت نشود.

قرآن کریم دعوت به راه دل می کند

«قرآن کریم از سویی انسان را به فراگیری علوم ظاهری دعوت می کند و خود نیز برای اثبات مطالب علمی، برهان و دلیل مفهومی و حصولی ارائه می دهد. امّا در بخش های فراوانی، برای تحصیل علم و یقین، بشر را به راه دل، دعوت می کند و برای إشهاد آن، شواهدی را نشان می دهد؛ زیرا چنان که در صحنه های بیرونی، علوم صاحبان آن ها را با میزان های علمی باید سنجیده و صحیح و باطل را تشخیص داد، در دستگاه دل هم خاطرات، بلکه مکتب ها و قلم ها و اساس ها و اساسنامه ها و نیز استادان فراوانی وجود دارند که با میزان قلبی باید به تعیین صحت و بطلان آنها پرداخت و حق و باطل را در این صحنه پرغوغا از هم جدا کرد»[۹۳]
منظور قرآن از قلب و دل، همان فؤاد است که کارش اگر به درستی انجام گردد ادراک است؛ نظیر آنچه که برای عقل و فهم و تدبّر قائل هستیم. لذا آنجا که در قرآن ادراک را از قلب نفی می کند می خواهد این حقیقت را القاء کند که قلب کارش را به درستی انجام نداده است و سالم نیست.
به این آیه توجّه کنیم که خداوند به صراحت به کسانی اشاره می کند که قلب دارند ولی ادراک نمی کنند و نمی فهمند. در حالی که آیه نشان می دهد قلب برای فهمیدن است.
﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ﴾[۹۴].
اینها نمی فهمند امّا نفهمید نشان مستند است به حجاب ها و موانعی که نمی گذارند قلب کار خود را به خوبی انجام دهد. یعنی، به اصطلاح مقتضی درک موجود است امّا مانع مفقود نیست. چرا که قلب که برای درک و فهم آفریده شده موجود است و لیکن حجب و موانع نمی گذارند که به وظیفه خودش عمل نماید.
قرآن راه دل را هم معبر فرشته ها و هم مسیر شیاطین می داند.
فرشتگان رحمت به درون انسان های ربّانی می آیند و به دنبالِ استقامت آنها در راه خدا، ترس و اندوه را از وجودشان می زدایند و بهشت موعود را به آنان بشارت می دهند.
﴿إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾[۹۵].
«این که گاه یک فکرِ خوب، برخی از انسان ها را سال ها با روانی آرام نگه می دارد و به آنان استقامت می بخشد، نتیجه ورود هاتف غیبی و تعلیم و تأیید فرشته الهی است. شیطان ها نیز از همین مسیر، وارد می شوند و آنها نیز با قلب انسان کار دارند. کار شیطان آن است که خاطرات بدآموز، مغالطه ها، شبهه ها و خیالات واهی را در دل دوستان خود انباشته نماید و آنان را به جدالِ فرهنگی با مؤمنان وامی دارد».[۹۶]
﴿وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾[۹۷].
در برخی آیات حتّی رؤیت (قلبی) به دل نسبت داده شده است. «سوره محمّد۶ آیه ۲۴»، «سوره نجم آیات ۱۳-۱۱». در بحث گذشته متذکّر این نکته شده ایم که در ادراک از راه حسّ و عقل احتمال خطاء وجود دارد سؤالی که اینجا مطرح است این است که آیا در معرفت شهودی و ادراکات اشراقی احتمال خطاء هست؟ و اگر احتمال خطاء و اشتباه وجود دارد میزان و ملاک تشخیص صحیح از سقیم چیست؟
قبل از پاسخ به این سؤال باید گفت که شهودات انسان به شهود صادق و کاذب تقسیم می شود.
حضرت آیه الله جوادی آملی «حفظه الله تعالی» در کتاب تفسیر انسان به انسان، شهود انسان را به شهود کاذب و صادق تقسیم نموده می فرماید:
«گاهی انسان با مثال متّصل و هوای نفس خود یا با تمثّلات شیطانی ارتباط می یابد، چنان که چیزی را در رؤیای کاذب می بیند. به سخن دیگر، شهود انسان در این حال، خاطرات نفسانی یا القائات شیطانی متمثّل شده درون اوست. چنین شهودی، حق و صدق نیست، چون این علم حضوری با شهود منسوجات وَهْم و خیال پدید می آید و با واقع پیوندی ندارد».[۹۸]
ایشان در ادامه شهود صادق و غیر مشوب به خطاء را نیز این گونه تعریف می نمایند:
«گاهی انسان با حقایق عینی (مانند مثال منفصل رابطه برقرار می کند و آن را می یابد، یعنی در درون این انسان، تمثّلات مَلکی یا رحمانی متمثّل می شود. چون متعلّق این شهود القائات مَلَکی یا رحمانی است، صادق است».[۹۹]
حال که برای انسان هم القائات شیطانی و هم الهامات رحمانی پدید می آید بناچار نیازمند میزانی برای تشخیص این دو، از هم می باشیم تا بتوانیم این دو را از هم بازشناسیم.
از دیدگاه دانشمندان اهل نظر مشهود عرفا و اهل کشف، مختلف است.
مشهود آنها به چهار قسم تقسیم می شود: نفسانی؛ شیطانی؛ مَلَکی؛ رحمانی.
اختلاف نیز گاهی طولی و زمانی مباین است. در اختلاف های طولی، یا همه مشهودات صحیح است یا باطل، ولی در اختلاف های تباینی که بازگشت آن به تناقض است، حتماً یکی از شهودات صحیح و دیگری باطل است؛ پس به میزانی برای تمییز صادق از کاذب نیازمندیم.
۱- آن میزان می تواند همان کشف و شهود معصومین: باشد که به مثابه قانون اوّلی و بدیهی برای کشف و شهودهای غیر معصوم است.
«بزرگان جهان معرفت و شهود، کشفی را اطمینان آور می دانند که به کشف معصوم منتهی شود. میزان ارزیابی همه کشف ها، کشف انسانِ کامل معصوم است چون انسانِ کاملِ معصوم با متن واقع ارتباط دارد و کشف او مَلَکی یا رحمانی است… .»[۱۰۰]
«نکته» باید توجّه داشت که کیفیت ارجاع شهود مشوب به کشف سره و معصوم، برای همگان آسان نیست»
۲- حکمت متعالیه نیز یکی دیگر از میزان های تشخیص و تمییز
کشف صحیح از کشف سقیم است.
یعنی گرچه سالک شاهد هنگام شهود احتمال خلاف نمی دهد، پس از تنزّل از منزلت شهود دل و هبوط به جایگاه فکر، احتمال می دهد شهودش نادرست باشد. در این حال، اگر بتواند به نشئه شهود برگردد و کشفِ نابِ معصوم۷ را معیار شهود خاصّ خویش قرار دهد آرامش یابد، نوسان و اضطراب فکری نخواهد داشت، وگرنه بهترین راه برای تشخیص سره از ناسره، استمداد از مبانی متقن حکمت متعالیه است… .»[۱۰۱]
۳- میزان بودن معرفت وحیانی – یعنی هر گونه کشف و شهودی که با وحی و معرفت حاصل از آن مخالفت داشته باشد و یا در تعارض باشد غیر واقعی و سقیم است.

د) راه وحی (معرفت و ادراک وحیانی)

راه دیگر شناخت حقایق و رسیدن به ادراک و معرفت آن هم از نوع نابِ آن، دریافت از راه وحی است که این راه فقط برای انبیاء الهی مفتوح بوده است. و عنایتی از جانب ربّ ذوالجلال به سوی بندگان خاصّ خودش بوده است. دستیابی به معرفت وحیانی برای بندگان عادی خداوند مقدور نمی باشد و راه وحی بعد از رحلت رسول مکرّم اسلام۶ که ختم رُسُل الهی بوده است، منقطع شده است.
البته باید توجّه داشت که مقصود ما از وحی در اینجا به معنای خاصّ آن است نه از آن گونه وحی که بر حضرت مریم۳ یا مادر موسی۳ و یا وحی بر نمل که در آیات الهی آمده است.
وحی عبارتست از آگاه شدن پیامبران الهی: از واقعیّت، چه به طور مستقیم به وسیله شعور و گیرندگی خاصی که خداوند به پیامبر۶ عنایت نموده است، و چه به وسیله فرشته ای که مأمور ایصال وحی به شعور و استعداد گیرندگی پیامبر است. «اگر ما نتوانیم درباره حقیقت این شناخت از مفاهیم کاملاً روشن و مستقیم بهره برداری نمائیم، می توانیم با تحقیق و بررسی در شناخت های اشراقی و اکتشافی و شهودی و الهامی که ساده تر و روشن تر از هویت وحی می باشند، تا حدودی به شناخت وحی نزدیک شویم».[۱۰۲]
خداوند به سه گونه با پیامبران خویش سخن می گفته است.

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1399-12-18] [ 01:27:00 ق.ظ ]