پایان نامه روانشناسی در مورد : ویژگیهای ابعاد معنویت و تجارب معنوی | ... | |
جیمز (۱۹۱۰) چهار خصوصیت مهم را برای تجارب معنوی بر میشمارد:
نیلسن و کانترل (۱۹۸۰، به نقل از فونتانا، ۱۳۸۵) معتقدند که معنویت شش ویژگی دارد:
که در کل معنویت بیانگر شیوهای از زندگی است که اتحاد بخش هر یک از این کیفیات است.
الدز (۱۹۹۳، به نقل از وست، ۲۰۰۰) نیز از دیدگاه الهیات به دوازده موضوع عمده و حساس در معنویت عصر جدید اشاره میکند که عبارتند از:
۲-۱-۲-۶- انواع معنویت
در مروری که تویگ، وایلد، و براون (۲۰۰۱) انجام دادند، انواع معنویت را اینگونه بر شمرده اند:
الف) مذهبی
ب) غیر مذهبی (سکولار)
ج) متافیزیکی (ماورایی)
الف) معنویت مذهبی یا سنتی: این نوع از معنویت تلاش می کند که ارتباط با خدا را توصیف کند، در ذهن بسیاری از افراد، تعریف مفهوم معنویت، رنگ و بوی مذهبی دارد (جاگرز و اسمیت، ۱۹۹۶، کلی، ۱۹۹۵؛ اشنایدرز، ۱۹۸۶؛ اسپوهن، ۱۹۹۷؛ به نقل از تویگ، وایلد و براون، ۲۰۰۱، جلالی، ۱۳۸۶). در برخی موارد، مذهب را به شکلهای دیگری نیز تعریف کردهاند: یک اعتقاد و نگرش (جیمز، ۱۹۰۲) ؛ جستجوی معنا در زندگی (فرانکل، ۱۹۷۵، کینگ و نیکل، ۱۹۹۹)، یا تمایل به داشتن تماس بیشتر با وجودی متعالی (آلپورت، ۱۹۸۶)، آلپورت همچنین اعتقاد داشت که افراد نیاز دارند تا تجاربشان را با دیگران شریک شوند و آنها این کار را از طریق به مشارکت گذاشتن آیین و مناسکشان انجام می دهند.
معنویت سنتی (مذهبی) از آیینها، احکام، مناسک نوشته شده (ادیان)، پیروی می کند که توسط روحانیون یا متخصصین دینی دیگر و مؤسسات آنان تعیین میشود. لیبی (۱۹۹۴؛ به نقل از تویگ، وایلد، و براون، ۲۰۰۱) مذهب سنتی را اینگونه تعریف میکند: “سنتهای رسمی و تشریفاتی است، که در پس آن ساختاری نظامدار از عقاید و فعالیتها قرار دارد و بوسیله گروه برگزیدهای از متخصصین مذهبی، پرورش مییابد” (همان).
ب) معنویت متافیزیکی (ماورائی یا معنویت عصر بازگشت): که، به ارتباط بشر با قدرتی بزرگتر از خود می پردازد. این نوع معنویت ساختار خاصی ندارد و ا صول خود را از نظرات مردم معمولی تا متخصصان دینی و بعضی شعائر مذهبی گرفته است. ارتباط با قدرت بزرگتر از خود، می تواند تحت عنوان ارتباط با جهان هستی یا هر قدرت برتر دیگری باشد. در این نوع معنویت تأکید بر این است که هر چیزی یک فرایند پیوسته و اتصالی دارد. گروهی از طرفداران این نوع معنویت، طبیعت را به عنوان مکانی مقدس میبینند؛ جائی که فرد می تواند حضور ابدیت را در آن درک کند. گروههای دیگر مانند، گروه های معتادان گمنام است. شعارهایی در مورد رها کردن خود و در عوض آن اتصال با ماهیت ماورایی، مثل شعار “رها کن و به خدا بسپار” در برنامه ۱۲ قدم دیده میشود (جلالی، ۱۳۸۶).
ج) معنویت انسانگرا (روانشناسانه): اولین روان شناسانی که در مورد مذهب مطلب نوشتند، تمایزی را بین معنویت و مذهب قائل نمیشدند. اما کاملاً آشکار بود که تمایلی به حمایت از تعریفی که از مذهب شکل گرفته بود نداشتند (آلپورت، ۱۹۶۸، جیمز، ۱۹۰۲؛ یونگ، ۱۹۳۲؛ واتز، ۱۹۷۲؛ به نقل از تویگ، وایلد و براون، ۲۰۰۱).
آشکار بود که این نویسندگان، به تجربه شخصی مذهب اشاره می کنند که می تواند از نظریات متخصصین دینی و کلیسا، مجزا باشد. بطور مثال، اعتقاد و نگرش به قوانین معنوی نادیدنی و جستو بدنبال “یگانهای” که واقعیتی نادیدنی دارد (جیمز، ۱۹۰۲) و یا جستجو برای وابستگی به واقعیت کلی (آلپورت، ۱۹۶۸). کارشناسان این حوزه به روشنی بیان کردند که واژه “مذهب” بایستی علاوه بر خدایی که جهان هستی را کنترل می کند، به سایر ابعاد آن نیز توجه کند (فروم، ۱۹۶۷). در واقع بایستی بتوان مذهب را از بین دو تعریف «جستجو برای معنا به سمت واقعیت» و «نظامی رسمی از آیینها، احکام، و مناسک» (فروم، ۱۹۶۷؛ به نقل از تویگ، و ایلد، و براون، ۲۰۰۱) تمیز داد.
طرفداران این نوع معنویت معتقدند که معنویت بوسیله ذهن و قلب انسان ساختار گرفته است (کلی، ۱۹۸۵) و به نظر آنها ارزشهای معنوی ذاتی بوده و وابستگی به یک مذهب خاص ندارند.
مایکلی، سوکن و بلچر (۱۹۹۲) معتقدند که معنویت به ۳ شکل مرتبط با مذهب تجلی مییابد:
۱- فعالیتهای مذهبی منسجم ۲- فعالیتهای مذهبی سازمان نیافته ۳- ایمان
۲-۱-۲-۷- رویکردهای مختلف به معنویت
در این قسمت به نظریات مختلف (جامعه شناختی، روانشناختی ، فلسفی و …) در مورد معنویت اشاره میشود که نمود بیشتری در زندگی روزمره انسان دارند.
ویلیام جیمز:هر کنکاشی در زمینه تجربه عرفانی و مذهبی با مراجعه به اثر بزرگ و مهم ویلیام جیمز، یعنی کتاب انواع تجربههای مذهبی (۱۹۱۰) کامل می شود. جیمز به این مطلب اشاره دارد که واژههای عرفان و عرفانی بودن، معمولاً از کلماتی هستند که صرفاً باعث سرزنش کردن گویندگان میشوند. وی چهار خصوصیت مهم را برای تجربه عرفانی بر میشمارد:
۱- غیر قابل توصیف بودن: حالات عرفانی تنها به تجربه میآیند و غیر قابل توصیف هستند.
۲- عقلانیت: تجربههای عرفانی، به دانش و بینش نسبت به عمق حقیقت مربوطند و فراتر از ذهن عادی هستند.
۳- گذرا بودن: این حالات زودگذر هستند و تجربه آنها معمولاً حداکثر بیش از سی دقیقه به طول نمیانجامد.
۴- فعل پذیری: معمولاً در طول این رویداد عرفانی، تجربه کننده به صورت منفعل در میآید (وست، ۱۹۸۳).
فروید: فروید آشکارا، نیاز نوع بشر به مذهب را به تجربههای اولیه دوران کودکی مربوط میداند: « نیازهای مذهبی عمدتاً از درماندگی طفل و در نتیجه ابراز نیاز و علاقه او به پدر نشأت میگیرد و این رابطهای است غیر قابل انکار» (فروید، ۱۹۶۳). او مذهب را به عنوان ارائه کننده توجیهاتی دروغین برای ابهامات زندگی تلقی میکند، خداوند بخشنده، نقش پدر را ایفا میکند و مردم میتوانند در هنگام دعا از او حاجت بطلبند.
در آغاز (۱۹۶۳) فروید در برابر ادعاهای مربوط به تجربههای معنوی، موضع بی طرفی اتخاذ کرد و گفت: «من نمیتوانم این احساسات اقیانوس گونه را در خود کشف کنم» (۱۹۶۳). هرچند این موضوع باعث نشد که وی وجود این تجربههای معنوی را در دیگران انکار کند اما آنها را به عنوان ریشه اصلی نیازهای مذهبی قلمداد نمیکرد. این احساسات “اقیانوس گونه” را عجیب میدانست و آنها را، “اصلاً با بافت روان شناسی ناهمخوان میشمرد”.
فروید عقیده داشت که ریشه احساساتی از این دست را میتوان در دوران کودکی یافت، زمانی که کودک خود را مجزا از جهان نمیبیند. به نظر فروید، تنها تجربه غیرآسیب شناختی در بزرگسالی و در از دست دادن حد و مرز شخصی، هنگامی اتفاقی میافتد که دو فرد بزرگسال عاشق یکدیگر میشوند. در نتیجه، هر تجربه دیگری از قبیل تجربههای معنوی که حد و مرز وجودی انسان را از بین میبرد، در نظر او یک پدیده نابهنجار محسوب میشود (وست، ۲۰۰۰).
در هر صورت، فروید نگرشی بی اعتنا به معنویت و تجربههای معنوی دارد، اما دیدگاهش در مورد مذهب از این هم منفیتر است. نویسندگان زیادی هم پیرو سنتهای روانکاوی و روان پویایی هستند، اما نظرشان درباره بخش معنوی زندگی مثبت است (به عنوان مثال، نگاه کنید به فاسکت و جاکوبز، ۱۹۸۹، فرانکل، ۱۹۷۸، گان تریپ، هرمان، ۱۹۸۷، یونگ، ۱۹۶۷، سیمینگتون، ۱۹۴۴).
یونگ:یونگ مذهب را نه بر اساس ایمان و اعتقاد، بلکه بر حسب تجربه، در نظر میگرفت: اصطلاح مذهب به نگرشی اشاره دارد که مختص هشیاری تغییر یافته بر اثر تجربه به ماورالطبیعه (نامینوسم) است (وست، ۲۰۰۰).
یونگ با تائید واقعیت روانی نیاز معنوی یا مذهبی در نوع انسان میگوید: رنج هر فرد روان رنجور را در نهایت میباید به عنوان رنجی برای روح او به شمار آورد که هنوز معنای خود را در نیافته است (یونگ، ۱۹۵۸). به این ترتیب، یونگ برخلاف نظر فروید تجربههای معنوی و روحی را به عنوان جنبههای بالقوه سالم و سلامت از هستی انسان در نظر میگیرد.
وی یکی از پیشگامان اولیه رویکرد تحلیل گری است که معنویت و مذهب را در تحلیل خود گنجانده است. یونگ بر سر درخانه اش این جمله یونانی را حک کرده بود، “خداوند حاضر خواهد بود، چه او را فرا خوانیم و چه او را فرا نخوانیم” (به نقل از وست، ۱۹۸۳).
آلپورت :آلپورت معتقد بود که ما میتوانیم موضع مذهبی افراد را براساس دو نوع نگرش طبقه بندی کنیم: افرادی که مذهب آنها ناپخته و بیرونی است و افرادی که مذهبی پخته و درونی دارند. افرادی که دارای مذهبی بیرونی هستند، از مذهب به نفع خود بهره میبرند… گرایش کم عمق فرد به یک مذهب یا فرقه خاص، توسط خود او و به طور انتخابی شکل میگیرد تا نیازهای بدوی او را ارضا سازد… در مذهب بیرونی، توجه فرد به سوی خدا معطوف میشود، اما باز هم این توجه شامل صرف نظر کردن از خود نمیشود (آلپورت و راس، ۱۹۷۴)، اما در مقابل مردمانی که دارای مذهبی درونی هستند، انگیزه اصلی خود را در مذهب جستجو میکنند و با پیوستن به مذهب یا فرقهای خاص، در تلاش درونی سازی مذهب و پیروی کامل از آن هستند (وست، ۲۰۰۰) که دسته دوم ویژگیهای افراد معنوی را دارا میباشند.
معنویت در نظریه رفتارگرایی- شناختی
رفتارگرایی به جای تمرکز برفرایندهای درونی همچون رویاها، تخیلات و تکانه ها، بر رفتار قابل مشاهده انسان و نحوه تغییر آن تمرکز دارد، پس رویکردهای رفتاری شناختی در درمان، کمتر میتوانند در زمینه معنویت سخنی داشته باشند (روان، ۱۹۹۳). با این حال، اخیراً پیشرفت هائی در این زمینه صورت گرفته و از درمان شناختی _ رفتاری دارای محتوای مذهبی، با موفقیت استفاده شده است. این نوع درمان، بخصوص در مورد مراجعانی که گرایشهای مذهبی داشتند موفقیت آمیز بوده است (پین و همکاران، ۱۹۹۲).
انسان گرایی
بیشتر متخصصان انسان گرا از یک مدل کلی پیروی میکنند که برمبنای آن، افراد به عنوان موجوداتی فیزیکی، هیجانی، عاطفی و معنوی در نظر گرفته میشوند. در نتیجه معنویت و تجربههای معنوی نیز پذیرفته شده است و حتی به عنوان پدیده قابل اکتشاف، از آنها استقبال میشود. اما باید اذعان نمود با توجه به اینکه در برنامههای آموزشی درمانگران انسان گرا مسایل معنوی و فرافردی به صورت سطحی مطرح میشود و این برنامهها، معمولاً نظام مند و طرح ریزی شده نیستند و در نتیجه، واکنش به معنویت مراجع نیز معمولاً به شخص درمانگر بستگی دارد (روان، ۱۹۹۳).
روان شناسی فرافردی
مازلو روانشناسی فرافردی را به عنوان ” مکتبی که درباره تجربهها و ارزشهای متعالی بحث میکند ” توصیف کرده است (گست، ۱۹۸۲). این مکتب، مراجعان را بر میانگیزد تا با “خود برتر” خویش تماس حاصل کند (خود برتر اصطلاحی است که آساگیولی به جای واژه روح از آن استفاده میکند).
یکی از دانشمندان این مکتب کن ویلبر است. وی معتقد است که فراتر از مرحله وحدت بدن و ذهن که از بالاترین مراحل رشد درمانگری غیر مذهبی محسوب میشود، میتوان قلمرو معنویت را تجربه کرد. او این قلمرو را به سه سطح تقسیم میکند که عبارتند از سطح روحی، سطح دقت و ظرافت، و سطح علّی. ماوراء این سطوح، سطح نهایی است که آن را آتمن مینامند و ویلبر معتقد است که این سطح شامل کلیه تجربههای بشر میشود.
رویکردهای علوم اجتماعی به معنویت
یکی از مهمترین رویکردها در باب معنویت رویکرد جامعه شناختی می باشد. آنگونه که به طور مفصل در این نوشتار شرح داده شد مبحث معنویت در سالهای اخیر به صورت خاص به یکی از موضوعات جامعه شناختی تبدیل شده است. خصوصاً با در نظر گرفتن بروز و ظهور جریان های معنوی گرایی جدید که گاهاً با عنوان عرفان های نو ظهور نیز از آن یاد می شود. البته باید دانست که این جریانها تنها بخشی از مباحث مربوز به معنویت در رویکردهای جامعه شناختی را شامل می شوند.
رویکردهای علوم اجتماعی به معنویت و مذهبی بودن تنزل از حیطه تمرکز بر ارزش عملکردی مذهب به تمرکز بر ماهیت و محتوای تجربههای روحانی و مذهبی را به همراه داشته است (پترسون و سلیگمن، ۲۰۰۴). در سنتهای کارکردی واگرا، بعضی از دانشمندان نقش موسسات مذهبی و دینی در گسترش و نگهداری ارزشهایی که باعث ترویج طبقه اجتماعی مربوطه میشوند را توصیف کردهاند (دورکیم، ۱۹۱۵).
در تعدادی از نوشتههای علوم اجتماعی اصطلاح معنویت و مذهبی بودن بحثهای مشابهی داشته است. به هرحال، مطالعات اخیر نشان میدهد که بعضی از افراد تفاوت ذاتی بین معنویت و مذهبی بودن قایل میشوند (ماتیس، ۲۰۰۰، زینباور، ۱۹۹۷).
از آنجایی که در این پژوهش از نظریات جامعه شناسی جهت تبیین موضوع استفاده می شود در بیان رویکردهای جامعه شناختی به همین میزان اکتفا می شود.
معنویت در اسلام
دین اسلام بیتردید از ادیان الهی و مطابق با آموزه های اسلامی، آخرین برنامه ارسالی از سوی خدا به بندگان میباشد. طراحی و ساختار این دین به گونهای است که معنویت درسراسر آن به چشم میخورد. در اینجا مناسب است مؤلفههای معنویت با توجه به منابع اسلامی طرح شود و تعریفی از نگاه اسلامی ارائه دهیم. پیش از سخن گفتن درباره مؤلفههای معنویت، بیان این نکته ضروری است که موضوع یا محل معنویت، انسان است. معنویت حالتی از مجموعه حالتهای آدمی است که در برخی مواقع به آن دست مییابد. ظاهراً حالتهای معنوی یا آنچه را افراد از آن به حالتهای خاص یاد میکنند، برای همه به صورتی پدید میآید. به عبارت دیگر، انسان ظرفیت روی آوردن، ایجاد، یا رسیدن به این حالتها را دارد. ولی مهم آن است که بتوان درباره انبوه حالتهایی که از آن به نام معنویت یاد میشود، یا ابزاری که برای وصول به آن در نظر گرفته میشود، حالتها و ابزارهای مناسب را انتخاب کرد.
مؤلفههای معنویت در اسلام
خدا: آغاز و پایان معنویت در اسلام به خدا ختم میشود. اولین قدم در معنویت اسلامی، پذیرش موجودی برتر و تأثیرگذار تام در زندگی انسان و عالم هستی میباشد. بدون اعتراف اجمالی به چنین واقعیتی، معنویت اسلامی شروع نمیشود. در قرآن میخوانیم: (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَی عَلِیمٌ) (حدید: ۳)، آیات اول سوره عصر نیز آغاز حرکت انسان را به نحو صحیح بیان میکند که با ایمان به خدا شروع میشود و با خصوصیات ویژهای پایان مییابد. برخی خصوصیات آن به طور پراکنده در متون دینی نظیر قرآن و روایات آمده است. مثلا، در قرآن ویژگیهایی برای خدا ذکر شده که انسان در سیر معنوی خود دقیقا به مفاد آنها علم پیدا میکند، به گونهای که دیگر تردید در وجود او باقی نمیماند. ویژگیهای روانی او نیز صورتی خاص مییابد، به گونهای که هیچ امری در زندگی او را از یاد خدا باز نمیدارد، نفس آرام میشود و دیگر دغدغهای سراغ او نمیآید. اینکه خدا فرموده: ” ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم”، چنین رابطهای را در عالیترین حدّ ممکن درک میکند و صفات جمال و جلال خدا را میفهمد و تسلیم محض میگردد و سؤالی برایش باقی نمیماند؛ یعنی از آن نقطهای هم که حضرت ابراهیم فرمود: خدایا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده میکنی، میگذرد و در مسیر مستقیم با سرعت وصفناپذیر در محضر خدا به حرکت در میآید. بیتردید بهترین ویژگیهای انسان کامل همان است که در زندگیائمه (دوازده امام) در شرایط مختلف نمودار گشت؛ مانند آنچه از پیامبر اسلام (ص)، علی (ع) و اولاد معصوم او سراغ داریم که به تفصیل از آن بحث شده است.
وساطت: معنویت در اسلام به ویژه در میان شیعیان، حداقل در برخی مراتب آن، بدون واسطه میسّر نیست. کسانی هستند که میپرسند وجود اشیا یا اشخاصی که نقش واسطه را بین انسان و خدا دارند، در زندگی انسان چه نقشی دارند؟ آیا اگر کسی در جایی بنشیند و همواره تلاش کند به یاد خدا باشد و بگوید: من میدانم خدا هست و از طرفی میدانم هدف تمام برنامههایی را که خدا فرستاده یاد خودش میباشد، من نیز به یاد خدا هستم، بنابراین چیز دیگری لازم ندارم، آیا معنویت مطلوب در اسلام به اینصورت تحقق پیدا میکند؟ به راستی چرا در اسلام گروهی پیدا شدهاند و معتقدند بدون پیامبر و امام معصوم نمیتوان به نهایت مطلوب انسانی دست یافت؟ اینکه امام رضا (ع) فرمود: من از شروط کلمه «لاالهَ الاالله» هستم، دقیقا به چه نکته مهم روانشناختی انسانی اشاره میکند؟ بعید است که کلام حضرت از یک واقعیت ارتباطی در نفس الامر حکایت نکند. به عبارت دیگر، اگر کسی «یا خدا» را بدون توجه به معارف محمدی و علوی بگوید، آیا در مسیر صحیح سیر به سوی خداوند قرار دارد یا خیر؟ در اینجا به نکتههایی اشاره میکنیم تا قدری بحث بیشتر روشن شود:
رویکرد دانشمندان مسلمان به معنویت
ابن عربی از تجربه معنویت در قالب تجربه عرفانی و مقام حیرت سخن میگوید. از دیدگاه او عارف، هستی واحد حق تعالی را در آینه ی اشیاء و حوادث مشاهده میکند و در همه کثرات، وحدت را مینگرد. ابن عربی درجایی دیگر میگوید: عارف کامل خدا را درهر صورتی که بدان تجلی کند و در هر صورتی که بدان درآید، میشناسد و غیر عارف او را نمیشناسد، مگر در صورت معتقد خود (شیروانی، ۱۳۸۱). مطالعه این دیدگاه نشان میدهد که جریان تجارب عرفانی و معنوی در شرق و غرب بسیار به هم نزدیک است. اریک فروم (۱۹۷۰) برتشابهات عرفان و معنویت شرق (مولوی) و غرب (مایستر اکهارت) تاکید کرده است.
ملکیان (۱۳۸۶) ، بر اساس نگرش اسلامی، معتقد است که معنویت نوعی دین شخصی است. معنویت به گمان وی یک سلسله از باورها، احساسات و عواطف و یک سلسله از نیازها و خواسته هاست. آنچه به گمان وی فرق فارق معنویت با دین نهادینه شده تاریخی است، این است که در معنویت تقلید به حداقل ممکن کاهش مییابد و معنویت همهی آن چیزی است که محل توجه صداقت و جدیت است. اما انسانی که بخواهد چنان زیست کند که تمام زندگی او همراه با صداقت و تواضع و احسان و حقیقت طلبی و عشق ورزی باشد، فیزیک زندگی برایش تنگ میشود. این بدین خاطر است که اساساً حفظ آرمانها هزینه دارد و انسان به میزان التزام و تقیدش به آرمانهای اخلاقی معنوی باید هزینه بپردازد. وی اظهار میکند که معنویت لب لباب همه ادیان است و به بازسازی مفاهیم و گزارههای مشترک ادیان میپردازد.
ملکیان به بیان پیش فرضهای زندگی معنوی که به ظاهر اجتناب ناپذیرند، میپردازد که عبارتند از:
پیش فرض اول: نظام جهان نظامی اخلاقی است.
بدین معنا که در این جهان هیچ نیکی و بدی گم شدنی نیست (اشاره دارد به آیه: فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره) .
پیش فرض دوم: تواناییهای انسان بیشتر از آن است که خود فرد در نگاه اول میبیند.
یعنی تصور افراد از تواناییهای خود به اندازه تواناییها نیست، بلکه همواره از تواناییهای واقعی کمتر است و بدین ترتیب هرچه از مجموع تواناییهای ذهنی و روانی که ذاتی است بیشتر استفاده کنیم، دامنه این تواناییها بیشتر میشود.
پیش فرض سوم: باید بپذیریم که امور جهان قابل تقسیم اند به تغییر پذیر و تغییر ناپذیر.
پیش فرض چهارم: در میان تغییر ناپذیرها مهمترین تغییر ناپذیر، گذشته است.
برطبق این پیش فرض هرگونه کلنجار رفتن با گذشته، کلنجار رفتن با امری است که دگرگون شدنی نیست.
پیش فرض پنجم: گذشته را بپذیریم.
یعنی هر شخصی که به گذشته خود بنگرد جهل ها، خطاها و سوءنیتهایی مییابد، این پیش فرض براین امر تکیه دارد که هرکس خواهان این است که گذشته برایش آزار دهنده نباشد، باید تصمیم بگیرد که آینده اش را جور دیگری بسازد.
پیش فرض ششم: آینده به طور کامل در دست ما نیست.
یعنی تنها درصدی از تغییر آینده در دست ما میباشد و هر امری در آینده را نمیتوانیم تغییر دهیم. این در واقع به این معنی است که انسان هر امری را که انجام میدهد تا به هدفی برسد به محض اینکه آن را انجام داد، باید خواست آن هدف را فراموش کند، چون معلوم نیست که آن هدف حاصل شود یا نه، چیزی که معنویان جهان از آن به کنش بی خواهش تعبیر میکنند.
پیش فرض هفتم: توجه به انفسی بودن لذت و الم
اینکه چیزها لذت بخش باشند یا الم بخش، به آن چیزها بستگی ندارد، به ما بستگی دارد و این متضمن این امر است که هرکس خواست از جهان لذت ببرد باید درون خودش را عوض کند، هر کس درون خودش را تغییر مناسب ندهد، نمیتواند از هیچ چیز لذت ببرد.
پیش فرض هشتم: تلاش برای نزدیک شدن به من واقعی
تمام دغدغه انسان معنوی این است که تصوری را که از خودش دارد به خود واقعی، یعنی خودی که واقعاً هست نزدیک کند، چون هر چه تصور به چیزی که واقعاً هست نزدیکتر شود، آرامش بیشتر میشود.
پیش فرض نهم: ریاضت و قربانی کردن شرط یک زندگی معنوی است.
انسان معنوی میداند که نمیتواند براساس چیزی که خوشش میآید یا چیزی که بدش میآید زندگی کند. آدمهای غیر معنوی تمام زندگیشان براساس خوشایندها و بدآیندهایشان است. همان چیزی که در ادیان به عنوان هوای نفس تعبیر میشود.
پیش فرض دهم: حقیقت نجات بخش است.
یعنی حقیقت هر چقدر که تلخ باشد، باز هم نجات بخش است.
پیش فرض یازدهم: کمال اخلاقی در گرو بودن هاست و نه داشتن ها.
کسی سلامت روانشناختی و کمال اخلاقی دارد که بودههای متفاوتی دارد، نه داشتههای متفاوتی، مادر واقع همواره میخواهیم چیزی را که نداریم بدست آوریم، چون فکر میکنیم ما به این دلیل کمبود داشته ایم که سلامت روانشناختی نداریم.
غباری بناب و همکاران (۱۳۸۴) در بررسی ابعاد نظری معنویت و براساس دیدگاه دانشمندان اسلامی مانند غزالی، ملامحسن فیض کاشانی و ابن عربی، دریافتند که احساس مینوی یکی از ابعاد بسیار مهم در آثار ایشان است. در این بعد، عارف هم خشیت را با تمام وجود حس میکند و هم امیدواری را. داشتن بیم و امید “معنوی” و “مینوی” یکی از مهمترین این ابعاد به شمار میرود. جنبه غیرعقلانی انسان و احساسهایی که با مدار عقل حسابگر هیچ ارتباطی ندارند، یکی از بعدهای دیگر بود که در مورد تجربیات معنوی و عرفانی توسط محققان کشف شد. این بعد شاید یکی از ابعاد اساسی تجربیات معنوی باشد که عمدهترین اختلاف را بین اهل تصوف و عرفان و فلاسفه برانگیخته است. بی سبب نیست که اهل شهود و عرفان نمیتوانند استدلالهای فلسفی را در دین بتابند و عقل استدلالی را در این راه قاصر میدانند.
بررسیهای ایشان نشان داد که تجربیات معنوی از نوع تجربیات جهانی نیستند، اما تجربه کننده به ناچار تجربه خود را از طریق تشبیه به تجربیات این جهان برای شنوندگان خود قابل فهم میکند و به همین جهت از زبان تمثیل، استعاره و تشبیه و نماد استفاده میکنند. بهترین گواه تاریخی این نوع کدبندی ها، نوشتهها و اشعار نویسندگان و شعرای عارف ایران است که نمونههای برجسته آنها در آثار مولانا و حافظ دیده میشود.
۲-۱-۳- رابطه معنویت و کیفیت زندگی
نیاز انسان به دین قدمتی به عمر تاریخ دارد. زیرا بشر ازهمان آغاز زندگی خود به جای حامی مقتدر و تکیه گاهی نیرومنداحساس نیاز می کرده است. اثر نیایش همیشه مثبت بوده است. براثر نیایش تعادل روحی برقرار می شود، احساس تنهایی، انزوا، ناتوانی و بی فایدگی تلاشها از بین می رود و با چهره خشن ظاهری خود را از دست می دهند. نیایش نه تنها روی حالات عاطفی بلکه بر کیفیات بدنی نیز تأثیر می گذارد و گاهی در مدت کوتاه بیمار جسمی را بهبود می بخشد.(یگانی، ۱۳۷۹: ۱۶)
برای تبیین واسطه ارتباط بین دین و سلامتی سه ساز و کار می توان تصور کرد، اول اینکه مذهب فرد را به مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی فضیلت پرور ترغیب می کند که بر سلامتی تأثیر میگذارد. دوم اینکه، حمایت اجتماعی که یک دین سازمانیافته به عمل می آورد بر سلامتی فرد تأثیر میگذارد. سوم اینکه دین فرد را آماده برخوردار و کارآمدتر با فشارها می کند. (گواهی ،۱۳۷۶)
ثابت شده است که مذهب گرایی با بهداشت روانی مثبت، جایگاه درونی، صفات انگیزشی ذاتی، جامعه گرایی، احساس بهزیستی، مسئولیت، کنترل خویش، توانایی تحمل، گرایش به
[شنبه 1399-09-15] [ 08:59:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|