جالب این جاست که جهت انتقاد او فقط از طرف زن به مرد نیست. چه بسا انتقاد از زن نادان و بیسوادی است که به دلیل بیسوادی خود، درک و فهم زندگی کردن با یک مرد فهمیده و اهل علم و دانش و مطالعه را ندارد.
در شعری او بهدرستی از ازدواج نامتناسب بین زن بیسواد و مرد تحصیلکرده و اهل مطالعه سخن گفته، که این شعر توسط سیداشرف گیلانی بهطور آزاد به فارسی ترجمه شده و در روزنامهی «نسیم شمال» نیز به چاپ رسیده است. اگر چه شعر فارسی بیانکنندهی حال و هوا و مفهوم زبان اصلی شعر، یعنی ترکی نیست، اما بازگوکنندهی بسیاری از آن هست.
«خانبـــــاجی! غافلی از شــوهر من که چــه آورده بلا بر ســــر من
کاش در خـانهی خالــــــــوی عزیز خدمت خانه نمـــــودم، چو کنیز
با قـــــد و قامت رعـــــــــنا بودم من یــــکی دختـــــر زیبا بودم
روی بیـــــگانه نـــدیدم هرگـــــز اسم شــــوهر نشنیدم هرگـــــز
دختری بودم مقـــبول و زرنــــــگ زیرک و عاقل و دانا و قشـــــنگ
چهـرهام را نه کــــه دامـــــاد ندید بلکه همــــزاد و پریــــزاد ندید
مادرم بــــود، یکــــــی نقـــــالی پدرم بود، یکــــــــی بقالـــــی
عمـــهی من به هزاران تدبـــــــیر کرد شاه پریان را تســــــــــخیر
در همــــــه خـانهی ما یـک مـــلّا از زن و مرد نمـــــیشــــد پیدا
خانهمان طاقـچــــــهها، سرتاســـر بود خــــــالی ز کتاب و دفتـــر
گوش ما نام معـــلم نشنــــــیـــد چشم ما کاغــــــذ و مشـق ندید
وای آن روز که شوهـــــر کـــردم دوری از مادر و خواهـــــر کردم
گفتم اینشوهـــــرمنانـــساناست اهلعیشاستوبَکســتوخانست
حال دیدم که چه حــــیوانست این بدتر از غــــــــول بیابانست این
نیست شوهر، پســـری پا بههواست نیست شوهر، همگی درد و بلاست
رنگش از مشــــــق جنون زرد بوَد نیست شوهر، که شـــــکمدرد بوَد
روز و شب هست سرش گرم کتاب همچو شاعر بود این خانهخـــراب
همسر شاعــــــــر سرسخت شدم نهنهجون! زود ســــــیاهبخت شدم
سر شـــــب تا به سحر در کارست همه خوابیـده، او بیـــــــــدارست
گر کند خواب به چشـــــمش تأثیر دفعتاً میجــــهد از خواب، چو تیر
میرود با عجـــــــله، سوی چراغ مینهد صورت خود ســــوی چراغ
باز مشــــــــــغول به تحریر شود بلکه خطش، چو خط میـــــر شود
خانباجی! شوهـــر من شوهر نیست هیچ در فـــــکر زن و دختر نیست
همـــــه در فکر کتاب و رقم است صبح تا شام بهدستش، قــــلم است
هســــــــــت در طاقچه بیاندازه دفـــــــــتر تازه، کتـــــــاب تازه
رقم هنـــــــــــــدسه و جغرافی کتب حـــــکمت و عــــرفان، باقی
آتــــــــــش شوق چو میافروزد بهر شــــــــــوهر دل من میسوزد
گاه میگویمــش ای شــــوهر من رحـــــم کن، رحــــم بیا در بر من
بنشین، شام بخور، صــحــبت کن جـــان من، خسته شدی، راحت کن
هــــــستی امـــروز تو داماد، آخر میرود جـــــــان تو بـر باد، آخر!»
(صابر:۱۹۹)
یکی دیگر از کسانی که در آثار خود دید منتقدانه به رفتار نادرست مردان نسبت به زنان دارد، علیاکبر دهخداست. گفته میشود که دهخدا در طنزنویسی از نوشتههای روزنامهی «ملانصرالدین» تأثیر پذیرفته و در «چرند و پرند» نه تنها در مورد رفتار نادرست مردان به زنان، که دربارهی خرافهپرستی زنان نیز مقاله های بسیار نوشتهاست. در اینجا به نقل کوتاهی از او که در بارهی سوء استفاده از مذهب و ستم مرد نسبت به زن اشاره میکنیم:
«حاجی ملا عباس در اصل، چاروادار بود. بعد از فوت شدن خرهایش به تهران آمده، دستفروشی میکند. روزی پیش یکی از آخوندها میرود که برایش صیغهای دست و پا کند. او بهتدریج هرچه پول داشته سر این کار میگذارد. آخوند چون میبیند مرد، دیگر پولی در بساط ندارد، با کورهسوادی که داشته او را به لباس ملایان درمیآورد و از آن پس نان عباس در روغن است و عاقبت هم با دختر یتیم تاجری که فوت کرده، ازدواج میکند و چه بلاهایی که بر سر این دختر نمیآورد! حال، حاجی ملا عباس علاوه بر لفت و لیسهایی که در حجره و در قفا میکند، چهار زن عقدی هم دارد.»(دهخدا ، ۱۳۳۴ :۱۰۹) دهخدا در اینجا موضوع سوء استفاده از مذهب و ستمی را که مرد بر زن روا میدارد، در طنز خود به خوبی نشان میدهد.

از دورهی مشروطه به بعد انتقاد از وضع اجتماعی زنان، تشویق آنان به برداشتن حجاب و کسب آزادیهای دیگر بهتدریج بیشتر میشود. برای نمونه به چند شعر برجسته از شاعران گوناگون میتوان اشاره کرد که مستقیماً در همین راستا بودهاست. از آن جمله است شعر معروف ابوالقاسم لاهوتی تحت عنوان «دختر ایران»، «کفش سیاه» از میرزاده عشقی، و شعر «زن در ایران» از پروین اعتصامی.
این شعرها البته اغلب انتقادی هستند و جنبهی طنز ندارند. اما در این میان ایرج میرزا با طنز گزنده و گیرای خود بارها به موضوع حجاب زن تاخته و آنان را که خواستار این پوشش هستند، سرزنش کردهاست. روی خطاب او به همهی ملت ایران است که به غیر از ملت ایران کدام جانور است که جفت خود را نادیده انتخاب کند؟ او معتقد است، همین نقاب است که این گروه مفتی را به نصف مردم ما مالک الرقاب میکند.
«نقاب دارد و دل را به جلوه، آب کند نعوذ بالله اگر جــــلوه بی نقاب کند
فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست چراکههرچهکندحیله ، در حجابکند
چونیست ظاهرقرآن بهوفقخواهشاو رود به باطن و تفســیر ناصواب کند
از و دلیل نباید سـؤال کرد، که گرگ به هر دلیل که شد، برّه را مجاب کند
کس این معما پرسـید و من ندانستم هرآنکهحلکندآن را ، بهمن ثواب کند
به غیر ملت ایران کدام جـانور است که جفت خودرا ، نادیده انتخابکند؟
کجاسـت همت یک هیأتی زپردگیان که مـردوار، ز رخ ، پرده را جوابکند
نقاببررخزن ، سدّباب معرفت است کجاستدست حقیقتکه فتح بابکند
بلـــی نقاب بود کاین گروه مفتـی را به نصــف مـردم ما مالک الرقاب کند
بهزهدگربهشبیهستزهدحضرتشیـخ نه بلکه، گربه تشــبّه به آن جناب کند
اگر ز آب، کـمی دست گُربه تر گردد بسی تکاند و بر خشـکیش شتابکند
موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1400-07-23] [ 01:02:00 ب.ظ ]